سرخط جديدترين رويدادهای ايران و جهان از خبرنامه پيک ايران

IranPressNews| ايران پرس نيوز

۱۳۹۲ شهریور ۱۷, یکشنبه

متن سخنرانی دکتر منوچهر هزارخانی در مراسم گراميداشت شهيدان قتل عام در اشرف


در مراسم گراميداشت شهيدان قتل عام در اشرف
دوستان گرامي،
بالاخره معجزه رخ داد و يك گروه از مأموران ملل متحد توانستند سه روز بعد از قتل عام پناهندگان اشرف به دست مزدوران مالكي، 52 جسد تير خورده و بي جان با دستان دستبندزده شده را مشاهده و شمارش كنند. اين را خبرگزاري رويترز اطلاع داده و در ضمن تكذيب كرده است كه نيروهاي عراقي در حال آماده شدن براي يورش به ساكنان باقي مانده هستند! رئيس پليس ديالي هم هرگونه محاصره كمپ را ـ كه همه از آن خبر دارند ـ تكذيب كرده است. به گفتة همين كلاغ خوش خبر، سازمان ملل، ايالات متحدة آمريكا و انگلستان «هم خونريزي را محكوم كرده و هم خواهان تحقيقات در اين زمينه شده اند». ولي از مشخص كردن طرف مقصر در اين كشتار «خودداري نموده اند» (لابد براي حفظ بي طرفي!) وزارت خارجة آمريكا در روز يكشنبه «خواهان اقدام فوري مقامات عراقي براي تأمين فوري امدادهاي پزشكي به مجروحان و تضمين حفاظت اين كمپ در مقابل هرگونه خشونت يا آسيب بعدي به ساكنان شد».
بدين ترتيب، هم چنان كه ملاحظه مي شود، «اقدامات بين المللي » عجالتا از مرحلة حرف تجاوز نكرده تا قاسم سليماني فرمانده آدمكشان نيروي قدس فرصت داشته باشد درجلسه خبرگان به ماموتهاي حاضر در جلسه اطلاع دهد كه «اين قضيه مهم تر از حملة مرصاد بود و در واقع وعدة خدا محقق شد». او در مورد نحوة تحقق وعدة خداوند حرفي نزد، ولي در مورد سوريه و اين سؤال كه «چرا اين قدر از آن حمايت ميكنيم»، گفت كه به تبليغات دشمن توجه نداريم «چرا كه سوريه خط مقدم مقاومت بوده و اين واقعيت انكارناپذير است. ما وظيقه داريم از مسلمانان حمايت كنيم زيرا آنها زير فشار و ظلم هستند».
گمان مي كنم پيش از اين در انتقاد از مجاهدين در جاي ديگري گفته يا نوشته ام كه آنها دو نقطه ضعف بزرگ دارند. اول اين كه تا بن استخوان آرمان گرايند. دو ديگر آن كه سازماني بي نظير در عزم و ارادة رزمندگي دارند؛ اولي به آنها امكان مي دهد زندگيشان را هدفمند كنند، و دومي، راه تحقق هدف را برآنها مي گشايد.
از اين بيشتر چه مي خواهيد براي آن كه مورد نفرت آخوندهاي بي اصل و ريشه، پاسداران مزدور و سياست بازان نان به نرخ روز خور باشيد؟ اما لازم است اضافه كنم كه جمعيت دنيا فقط از اين انگلهاي بشريت تشكيل نشده است. ستمديدگان سراسر جهان دوستان ما هستند هرچند همه شان لباس سياستمداري يا زمامداري به تن نداشته باشند.
امروز دوستان مجاهد ما در حالي كه با غرور تمام و به حق، چهل و نهمين سالگرد تأسيس سازمانشان را جشن مي گيرند و در حالي كه براي همرزمان از دست رفته خود غمزده و عزادارند، با اين همه با ترتيب دادن تظاهرات و راهپيماييهاي پرشكوه در بيشتر كلانشهرهاي عالم و دعوت از مردم كشورهاي ميزبان به پيوستن به اين تظاهرات احساسي و عاطفي و در عين حال آرماني، در حال گسترده تر كردن مباني همبستگي و همكاري بين لايه هاي زيرين و نيروهاي پرشور و فعالي هستند كه همه، روي هم و در كنار هم. طرح اوليه يك جبهه جهاني ضدبينادگرايي را تداعي مي كنند؛ جبهه يي كه از سوي ديگر، مريم و همكاران و همرزمانش براي ساختن آن صميمانه در تلاش اند.
جبهه جهاني ضدبنيادگرايي ناقوس مرگ همه نيروهاي ارتجاعي و انسانيت ستيزي است كه جهان امروز را به كثافتي كشانده اند كه شاهدش هستيم.
دوستان عزيز و گرامي، براي خاتمه دادن به حرفهايم اجازه بدهيد سخنگوي جمع در همصدا شدن با صبا هفت برادران باشم: «تا آخرش ايستاده ايم»

۱۳۹۲ شهریور ۱۳, چهارشنبه

فیلم حمله وحشیانه به مبارزان و مجاهدان میهن مان در شهر اشرف



فیلم حمله وحشیانه و قتل عام مبارزان و مجاهدان میهن مان در شهر اشرف که بزرگترین آرزو برایشان شهادت در راهی است که انتخاب کرده اند 

ننگ و نفرت ابدی ما بر دودمان سرتاسر ننگ و نکبت آخوندی و حامیانشان باد

به کوری چشم دشمنان با هر ضربه ای مجاهدین مصمم تر و مستحکم تر و پرتعداد تر از قبل شده 
و با جنگ صد برابر بند از بند رژیم بگسلیم 

هزاران هزار شهید با خون خود مسیر مقاومت را گلباران کرده اند 

 این پنجاه و دو گل پرپر شده هم اکنون در کنار یاران و همرزمان شهید خود هستند و چه مظلومانه و با دستان بسته بشهادت رسیدند

به امید سرنگونی رژیم نکبت و شوم دیکتاتوری آخوندی 

مرگ بر خامنه ای    لعنت بر خمینی


۱۳۹۲ شهریور ۱۰, یکشنبه

در يورش مسلحانه به اشرف از نیمه شب گذشته تا ساعت 11 امروز به وقت محلي 35 شهيد شناسايي شده است

تا ساعت 11 صبح  يكشنبه به وقت محلي، 12شهيد ديگر در قتل عام پنجم اشرف شناسايي شده اند به اين ترتيب شمار شهيدان اشرف تا اين لحظه به 35تن بالغ مي‌شود.
12شهيدي كه جديدا شناسايي شده اند، عبارتند از حميد باطبي، احمد بوستاني، احمد وشاق، قاسم رضواني، قباد سعيدپور، ناصر سرابي، حسين مدني، اردشير شريفيان، فريبرز شيخ الاسلام، ذكريا پورمحمدي، ياسر حاجيان و حسن غلام پور.
ساير شهيدان عبارتند از گيتي گيوه چيان از اعضاي ارشد شوراي رهبري سازمان مجاهدين، ميترا باقر زاده، ژيلا طلوع، فاطمه كامياب، مريم حسيني، مجيد شيوياري، عظيم نارويي، رحمان مناني، حسن جباري، سعيد اخوان، حسين رسولي، ناصر حبشي، علي اصغر مكانيك، علي محمودي، ابراهيم اسدي، مهدي فتح الله نژاد، عليرضا خوشنويس و محمود رضا صفوي.
مقاومت ايران، خواستار اقدام فوري دولت آمريكا و شوراي امنيت ملل متحد براي متوقف كردن كشتار ساكنان و مجازت عاملان و آمران اين جنايت عليه  بشريت است.
شايان يادآوري است كه پيش در آمد قتل عام پنجم قطع آب و برق از روز 10 اوت بود كه متعاقبا در اثر فشارهاي بين المللي ناگزير گرديد كه بطور محدود ساعاتي  را در روز وصل كند.

دبيرخانه شوراي ملي مقاومت ايران
10 شهريور 1392(اول سپتامبر2013)

۱۳۹۲ مرداد ۲۸, دوشنبه

پس از خروج هدایا،امحای اسناد هدایای احمدی نژاد در سعدآباد

نمونه ای از اخباری که گوشه ای از عمق خیانت این رژیم را نشان میدهد

آینده نیوز : پس از خروج غیر قانونی هدایای رییس جمهور از ساختمان این موزه در مجموعه سعدآباد، خبرها حاکی از امحای برخی پرونده های مربوط به هدایا توسط بازماندگان تیم احمدی نژاد در موزه سعدآباد است.

یک منبع آگاه با اعلام این خبر به خبرنگار «آینده» گفت: پس از خروج غیرقانونی هدایای رییس جمهور از موزه ریاست جمهوری در شب مراسم تحلیف رییس جمهور منتخب، مسئولان دفتر رییس جمهور سابق به کارکنان موزه هدایا دستور دادند تا همه اطلاعات مربوط به هدایا شامل پرونده ها ، فهرست و عکس هدایا منهدم شود و از بین برود.

متاسفانه طی دو روز گذشته، برخی بازماندگان تیم رییس جمهور سابق در تشریفات ریاست جمهوری، پرونده ها و اسناد مربوط به هدایای ریاست جمهوری را از محل موزه خارج کرده اند.

این اتفاقات در حالی در زیرمجموعه های دفتر رییس جمهوری رخ داده که دو هفته از انتصاب دکتر محمد نهاوندیان به سمت رییس دفتر رییس جمهور می گذرد.
سایت مشرق هم دیروز نوشته بود:گزارش ها حکایت از انتقال دوهزار و 530 قطعه از هدایای خارجی احمدی نژاد از مجموعه سعدآباد به محل دیگر دارد. این هدایا به وسیله هشت کامیون منتقل شده است.

گفته می شود محلی که برای استقرار هدایای خارج شده از سعدآباد در نظر گرفته شده، ساختمان هفت طبقه "لادن" در میدان ونک است که متاسفانه هدایا بدون حضور و نظارت کارشناسان موزه داری و اسناد ملی، با عجله ، بدون رعایت استانداردها و به صورت فله ای در طبقات این ساختمان جا داده شده که متاسفانه برخی از هدایا دچار آسیب شده است .

دو هفته پیش، برخی رسانه ها با انتشار خبری اعلام کردند، هدایای خارجی روسای جمهور و مقامات عالی کشور - که در یادمان ریاست جمهوری و موزه هدایا  در ساختمان 240 سعدآباد نگهداری می شود- ، در ساعات پایانی جمعه شب (11 مرداد ) چند ساعت پیش از آغاز مراسم تنفیذ ریاست جمهوری، با چندین دستگاه کامیون به مکانی نامعلوم منتقل شد. پیگیری رسانه ها در این زمینه در هاله ای از ابهام باقی ماند؛ چرا که کارمندان روابط عمومی ریاست جمهوری و مسئول روابط عمومی کاخ موزه سعدآباد در این زمینه اظهار بی اطلاعی کردند و جواد پاسپانیان مدیرکل تشریفات ریاست جمهوری ترجیح داد سکوت کند و پاسخگوی تماس های خبرنگاران نباشد.

گفتنی است ساختمان 240 سعدآباد واقع در مجموعه تاریخی سعدآباد، در سال 83 با مصوبه شورای اسناد ملی و مصوبه هیئت وزیران ، با هدف نگهداری هدایا و اسناد دو دوره ریاست جمهوری سید محمد خاتمی تجهیز و با حضور مقامات کشوری و رییس دفتر رهبر انقلاب در سوم خرداد 84 رسما به عنوان موزه هدایای رییس جمهور راه اندازی شد .

پس از روی کار آمدن دولت محمود احمدی نژاد ابتدا موزه هدایای ریاست جمهوری سید محمد خاتمی پلمب شد،  بازدید عمومی مردم از موزه به تعلیق درآمد و کارکنان آن که از سوی سازمان اسناد و کتابخانه ملی مسئولیت اداره موزه را بر عهده داشتند، اخراج شدند و به جای آنها کارمندان تشریفات ریاست جمهوری در موزه مستقر شدند. هدایای دو دوره ریاست جمهوری احمدی نژاد در این موزه نگهداری می شد.

۱۳۹۲ مرداد ۱۹, شنبه

پرويز خزايي: توضیح دوم به هموطنان



بعد از پاسخی، که به هم میهنان در باره استعفای دو عضوشورا دادم، آقای کریم قصیم، یکی از این دو عضو سابق شورا، اندک اندک موضعگیریهایی میکند، که یا در فیس بوک خودش یا در چند سایت و کانال کوچک منتشر میگردد.
البته برخی از این موضوعات برمیگردد به داستان زندگی سیاسی خودش و سوابقی که داشته كه به ما ربطي ندارد. اما چون مصاحبه کننده، یا خود وی، اصرار و عمد دارند، که  کماکان، نظرات و ادعاهایی را عنوان کنند که مستقیماً به مقاومت مربوط میشود- هر آدم منطقي و منصف اين نتيجه را ميگيرد که موضوع تنها خداحافظی وخداقوت، "ما رفتیم" و انتقاداتی که به آنها پاسخ داده شده، نيست. باری هرروز درمی یابیم که، از دلسوزیهای اولیه در باره اشرف و لیبرتی دیگر خبري  نیست- بلکه القای این امر است که، گویا سازمان بزرگ و گسترده مجاهدین خلق، کم کمک باید قبول کنند که در انتخاب رهبر و مسئول اول خود بسیار اشتباه کرده است وهمه این مشکلات سخت و صعب مقاومت در مقابل فاشیسم خونخوار، و سونامی های منطقه يي و جهانی و سیاست مماشات و دلال بازی، یا تقصیرمستقیم رهبران مورد علاقه و انتخاب و تأیید آنان است یا در اثررهبری بد آنها! همین جا باید به صراحت بگویم که این خود توهین فاحشی است به عقل و شخصیت انسانی وسیاسی تک تک مجاهدین و ساكنان اشرف و لیبرتی، که نیم قرن است برای آزادی و رهایی مردم از یوغ ملوکانه وشمشیر ولایی، تمامیت هستی خود را، در کمال انتخاب و اگاهی، سردست گرفته اند. توهینی آن هم در حق مجاهدینی که در ردیف آگاه ترین، با سوادترین و مبارزترین فرزندان ایران زمین هستند. به عبارت دیگر ایشان و هم محفلانشان، به آنها میگویند که ای امیزخیزیان در محاصرة قشون ظلم و ستم موشک و تیر و تبر!، هر بلایی برسر شما می آید تقصیر ستار و باقر خان است. یادمان می آید که رژیم سالهاست میگوید که ما بدنه سازمان را مورد عفوقرارداده ایم. تنها رهبرانشان بد هستند. اینها رهبران خود را ول کنند و به ایران اسلامی و به دامان رأفت اسلامی بشتابند!؟ اگر این آب در آسیاب خامنه ای نیست پس ما برسر شناسایی مفهوم آسیاب وهویت خامنه ای باهم اختلافات علمی داریم.
بنابراین من به نوبه خودم مجدداً- به عنوان یک عضو شورا و سفیر و نمایندة این مقاومت خونین و پایدار، پاسخ دیگری را لازم می بینم. صرف نظر ازمحدودیت تعداد کاربران و لایک زنان- این قبیل ادعاها وتحلیلها، و اکنون، گرا گرفتن علیه رأس تشکیلات، حکم نمک پاشیدن برزخم های امیرخیزیان زمان در زیر موشک و رنج و شکنج  را دارد. عجالتاً بگوییم  نمک پاشی، در خوشبینانه ترین حالت!
پس بر بستر یک سری نکات پایه  پیش برویم:
1. پاسخ شورا، در دو بیانیه رسمی، تنها متن رسمی و قابل استناد در باره اصل و نحوة استعفا و ایراداتی است، که به حکم همان آزادی بیان - یعنی آزادی پاسخ دادن به یک بیان- رسماً منتشر شده است. دیگر اگر کسی، در رسانه يي اجتماعی، نظر شخصی خود را میدهد بدانیم که نظر خود اوست وناشی از واکنش درونی یک انسان به یک رویداد و پدیده اجتماعی و سیاسی. اگر در این وانفسای توطئه و آتش و خون در منطقه و عراق و در لیبرتی، کسی در مقابل این موج تبلیغاتی علیه رهبران سازمان ومسؤل شورا، آه وناله واعتراضی میکند بسیار قابل فهم ومحترم و ارزشمند است. اما ما از توهین شخصی و دشنام (اگرفرضاً درجایی آمده است، که من تا این لحظه ندیده ام)، فاصله میگیریم. در این مورد توضیح کامل در مقاله اول دادم و به آن دوباره- با ایقان بیشتر- ارجاع میدهم.
نکته جالب اینکه هرچه هم پیش می رویم به درستی بیانیه شورا در پاسخ به ایرادات و مشکلات ایشان بیشترباورمند میشویم. روندی که این روزها، این عضو مستعفی، پیش گرفته کم کمک، و اندک اندک، هیچ خبرونشان دلسوزانه يي در جوهر امر از "استعفای ما برای پیشبرد و خیر صلاح است"  ندارد.
 باز تأکید کنم که، در مقابل این صرف حق استعفا، و مطالبی که آنتنی شده است، پاسخ به استعفا واتهاماتی ناشی از بکارگیری آزادی بیان، هم خود بخشی از آزادی بیان است. جای دلخوری شخصی و پرخاش وتوهین شخصی هم نیست. ردیه نویسی هم نیست. در ضمن این روزها دیدیم که- با یک اشاره"منتور"سایتدار و جلودار ایشان -  دوسه نفری به دفاع از استعفای ایشان به ردیه نویسی(اگرایشان بکار بردن این کلمه را همچنان دوست دارد) پرداختند!
2.ایشان رفته رفته، شروع کرده اند به اظهار افسوس وعرض معذرت از کسانیکه قبلاً علیه شان، وعلیه رفتارشان در نقض اساسنامه و تعهدات مبارزاتي و شورايي،  به هنگام استعفا یا اخراج، هم مصوبه های رسمی و قانونی را امضا کرده اند وهم اینکه تفاسیرو پاورقی نوشته اند وسخنرانیهای کشاف ایراد نموده اند.  اخیراً درمصاحبه يي، با یک کیچن تی وی، میگویند که؛ ایشان همیشه در جلسات شورا بی ترس و لرز حرفها و انتقاداتشان را گفته اند و اصلاً رودربایستی نداشته اند و حرفهایشان شنیده شده است. اما چند روز بعد، به یک گرین تی وی، میگویند که در باره مثلاً استعفا و امضاء فلان و فلان حکم اخراج یک یا دو و بیشتر عضو سابق، تحت فشار جو بودند و مجبور شدند! و البته معذرت هم پشتش می آید..... البته و صد البته که حق ایشان است که تمام این نزدیک به سی سال فعالیت و زندگی سیاسی خود در شورا را با نگاهی شاید پشیمان مندانه و انتقاد از خود به بازرسی و بررسی بنشینند. اما، دیگر درجستجوی شریک پشیمان!، هی به این مقاومت نهیب نزنند که؛ شماهم بیا از خودت انتقاد کن و پشیمان شو و عرض معذرت کن!
تا آنجا که عقل نگارنده برای قد کشیدن روی پنجه پا ایستاده است، در این کره خاکی، مردم به دلايل گوناگون استعفا ميدهند؛ برخي استعفا ميدهند براي اينكه شغل بالاتري پيدا كنند، برخي براي اينكه بيشتر فعالیت كنند، بعضی برای بازنشستگی زودرس و استراحت و فراغت و برخي نیز براي اينكه از گذشته شان نادمانه فاصله بگیرند، نوشته هاي آقاي قصيم در فیس بوک خودش، ورله شدن در یک دو سایت هم محفل و مصاحبه هاي مشار اليه در كيچن تي وي و گرين تي وي، نشان از قماش چهارم دارد.
باری ایشان- در این نزدیک سی سال- صدها و صدها بیانیه و گفتار رسمی و مصوبه ناظر برموضعگیری سیاسی و استراتژیک، و ایضا اخراج واخطار وهشدار و لزوم خط کشی در مقابل وزارت اطلاعات و توطئه های رژیم را امضا کرده اند و داد سخنها داده اند. اگرایشان کماکان قصد ادامه پشیمانی و زیر سؤال بردن و  معذرت خواهی دارند، آرزو میکنم که عمرشان بسیار بسیار مستدام باد! به نظر می آید طلبکاران، با یکی دوسه رسانه مینی کالیبرشان، حالا حالاها درست بردارنیستند. در کیچن تی وی دیدم که مصاحبه گر کیچن نشین- هی حرفهای ایشان، در باره زندگی گذشته را قطع میکند و میگوید از دیکتاتوری مجاهدین بگین! ویا یک سری سؤال را ردیف میکند که مضمونش این است که دیر استعفا داده يي و چرا حالا که نوبت خودت رسیده است اعتراض میکنی؟! که طفلک، آقای قصیم میگوید که، اینها صد سوال است ومن نمی رسم به همه پاسخ دهم انصاف داشته باشید!
3.  به ایشان میگوییم که ما، سوای کار و فعالیت شبانه روزی مان علیه رژیم ایران سوز،  فارغ از پوزش خواهی های شما، همیشه، هم آنها در سازمان پرافتخارمجاهدین خلق، و هم ما در درون شورای پرافتخار ملی مقاومت، هروقت لازم باشد، این کار را کرده و میکنیم. اختلاف نظر، برخورد، بحث وجدل، دلخوری ودعوا، هم تا بخواهی هم داشته و داریم. صفرصفر هم میکنیم وهمگی، بلااستثنا، از بحثها و جدلها وانتقادات یاد گرفته و میگیرم و به پیش میرویم. همانطورکه در زمانیکه در شورا بودید بیش از همه صحبت میکردید و بیش ازهمه به سؤالات و پاسخها وایرادات خود شما توجه و پاسخگویی میشد. از دستتان شاید در رفت و در آن  کیچن تی هم تأیید کردید. متن مصاحبه هم حی و حاضر است.
اما و اما، همه این تحلیل ها و بحثهای درونی- که طبق اساسنامه شورا و اساسنامه همه مقاومت های سازمانیافته دنیا محرمانه است و بوده و خواهد بود- آن را در این سنگرخونین، هیچگاه روی پیشخوان و در طبق و سایت گشتاپو درایران اینترلینک و دیدبان و اقوام دور ونزدیک آن نمیگذاریم. حالا شما هی داد بزن که یا ایهالناس چرا مثل من اینها اظهار ندامت و معذرت خواهی نمیکنند. به سرنامبارک حاج آقا گمنام قسم! که شما هرچه بیشتر از این داد وفریاد کنید ما اهل اینکار نیستیم! اما حالا  یکبار بیایید در نشستهای ایرانیهای مستقل در کنار هوادران بیشنیند تا ببیندید که چه سؤالات وایراداتی مطرح میکنند و ما چه جواب میدهیم. لازم هم نیست که،  بعد از نزدیک سی سال، برویم و در کوچه وخیابانها داد وهوار کنیم وبگوییم چون هرچی میگویم گوش نمیکنند، و اکثریت "همه با" من نشده و حرف مرا صد درصد تأیید نمیکنند، پس من رفتم؛ ولی اما و باری باری! همه تقصیر رهبری و پرزیدنت اینها است. شما، بعد از خلع سلاح شدن درباره ایرادات اولی ات- که چیزی تازه يي نبود- حالا یک بهانه انقلابی و رادیکال نما هم دست وپا کرده يي که مرتبط میدهی به  نهیب زدن های مسؤل شورا به سران رژیم( پاسخ این یکی ایراد شما در مطلب سوم به زودی خواهد آمد). باری هی بگویی که؛ من مجاهدین را دوست دارم اما رهبرانشان چنین و چنان هستند چون نمیاند تو کوچه و بازار" با من قدم بزنند و هرچه من میگویم طابق النعل بالنعل اجرا کنند، پس من رفتم، و پس ای سایت ها "از طریق دبیرخانه شورای ملی مقاومت"(!!) بگیریدم!  
این بازیها را همه مقاومتهای سازمانیافته، دیده و از آن زخمهای بسیار بر تن داشته و حافظه ها از آن به بایگانی تاریخ سپرده اند. الان که به دلیل پیچیده ترین شرایط کشور و منطقه و جهان، و در زیر بالاترین فشارهای ممکن تاریخ، که پری از و "هیرده ای" (اندکی) از آن بسیاری سازمان و دسته ها را نابود کرد، در سنگری طویل مدت هستیم؛ اما بعدها شرح تمام این دورانها را به مردم و تاریخ کشورمان تقدیم خواهیم کرد. ما هم مثل سایر مردم مبارز جهان- کتابها خواهیم نوشت و فیلمها خواهیم ساخت و هنرمندان ارزنده مقاومتان، اپراها و سمفونی ها خواهند نوشت. همان کاری که، هنوز که هنوز است، جنبشهای مقاومت های اروپا و غرب و جهان، بعد از پیروزی بر دشمن استعمارگر، تمامیت خواه و فاشیسم و نازیسم قهار جهانسوز کرده و میکنند.
تمامی اقدامات مهم و استراتژیک و کلیه نظرات سیاسی و تحلیل ها و برنامه ها و بیانیه پایان اجلاس ها و اساسنامه ما، برای دوران گذار به دموکراسی، هم حی وحاضر تدوین و منتشر شده است و صدها مصاحبه و توضیح و تحلیل و میزگرد و ارتباط مستقیم و جلسات حضوری پرسش و پاسخ در باره آنها ترتیب داده شده است. اما، از آنجا که ما درسنگر مبارزه و جنگ تمام عیاربا دشمن مخوف و ایران سوز و ایرانی کشی هستیم، بسیاری از تاکتیکها و بحثها و مسائل درونی، برای ایمنی در مقابل گشتاپوی تمام عیار و سربازان گمنام ولایت مطلقه- محرمانه می ماند وتا حصول پیروزی نهایی خواهد ماند. در تمام جنبشها و تشکیلات جدی و تعیین کننده مقاومت چنین بوده و هست وخواهد بود و حتی در تمام ارتشها و صحنه های جنگ و باز حتی در بسیاری مواقع در درون حکومتهای همین کشورهای دموکراتیک غربی. حفظ سلامت اسرار مبارزاتی و ملی، که ارتباط مستقیم با امنیت یک سازمان مقاومت یا یک کشور و ملت دارد- ازاهم امور جدی تشکیلاتی و کشورداری است. حالا  هی شما بیا و بگو آهای شورا و آهای سازمان! بیا همه چیز را به همه بگو و اسرار سنگر را رو کن. روش وتاکتیک شما برای استراتژی تان چیست؟ رهبرتان کجاست؟ چرا آفتابی نمی شود؟ چرا نمیاد توی کوچه و بازار با ما پالوده بخورد؟ به سرمبارک قسم که ما نیستیم وهرگز توی این بازی نمی رویم. پس بقول هندی ها، "مهربانی کرو"(لطفا)، نه چانه مربوطه را خسته کن و نه انگشت مربوط بر "كيبرد" حروف الفبای کامپیوتر و لپ تاپ را!
بعد ازاين مقدمات نکته اصلی من دربارة فراخوانی "مستقل" است که، این آقای مستعفی، در باره اشرف و لیبرتی داده اند. در این فراخوان، که روی یک سایت مربوطه دیدم- لب مطلب ایشان این است که باید، بعد از 2008، رهبری سازمان فکر چاره بود و فکر دیگری میکرد- بخوانید که  چون مبارزه سخت شده بود، به همین سادگی، مثل نوشیدن یک اسپرسو در کافه، بساطش را جمع ميكرد و ميزد به چاك!. آن هم بساطی که هیچ شباهتی به یک دوکان دونبش و یک شرکت از شرکتهای هالیبرد ديك چینی درعراق نداشت. این از آن کرامات وجبی است که جای درنگ و تفسیر دارد:
اين هم يكي از آن ندامت هاست كه قصيم ميخواهد قيمتش را از مقاومت بگيرد. براي مفهوم شدن موضوع بگذاريد بخشي از مقاله خود ايشان در نشريه مجاهد شماره 818 در مهر 1385 را تكرار كنم:
« طي سال اخير من بارها رزمندگان شهر اشرف را «سياوشان زنده و پيروز » نام داده‌ام چرا؟ اين بيان فقط براي تحسين و ستايش آنها، كه شايسته‌اند، يا صرفاً از سرمهري كه هميشه به آنها داشته‌ام نبوده، راستش اين تعبير در عين‌حال بازگفت برخي تداعي‌ معانيها در ذهنم بوده است. مدتهاست، وقتي به اشرف و پيشينه و حال رزمندگان آن‌جا مي‌انديشم، بي‌اختيار به ياد اسطوره‌هاي محبوب شاهنامه و به‌ويژه ياد داستان سياوش مي‌افتم. به‌خصوص شنيدن، خواندن و گفتگو از «شهر اشرف» مرا به ياد «سياوشگرد»(1) ـ شهري كه سياوش در غربت بنا كرد ـ مي‌اندازد. بارها شده به خاطر رزمندگان اشرف، شاهنامه‌(2) را باز كرده، داستان سياوش را بازخوانده‌ام، به رويدادها و جنبه‌هاي گوناگون اين افسانه كهن ايرانيان فكر كرده‌ام و با اما و اگر ذهني در روند اين فصل تاريخ حماسي ايران كهن، پايان ديگري از داستان سياوش را پيش چشم اميد و آرزو ديده‌ام: نه شهادت و «سوگ سياوش»، بلكه سياوش زنده و پيروز، كه در غربت مبشر صلح و سازندگي است، سپس به ميهن برمي‌گردد و ملت مشتاق و منتظر، هم‌چون خاندان پهلواني رستم‌دستان، به پيشوازش مي‌رود. «سياوش، اين شاهزاده افسانه‌يي ايران باستان، نمونه خوبي و پاكدامني و انسانيت، هم دلير است و هم نرمخو، هم جنگاور و هم خردمند، هم زيبا و هم پرهنر»‌(3). او محبوبترين شخصيت شاهنامه و به نوعي نماد وحدت ملي است. حالا كه بيانيه تاريخي 5‌ميليون و 200‌هزار تن مردم عراق، اشرف را، به بطن و ژرفاي اجتماعي آن «غربت نزديك» وصل كرده و دفتر دغدغه‌ها را طور ديگري ورق‌زده (4)، بگذاريد، «داستان سياوش و سياوشگِرد» را، مختصر و فشرده هم كه شده، به تعبير خودم برايتان تعريف كنم»...........
حالا چه شده است كه وقتي شرايط سخت شده است، اين اسطوره بايد بزند به چاك و جان در ببرد و همه پيوندها را فراموش كند... زدن به چاک هم یعنی تن به خواری دادن و یا به دامان خامنه ای برگشتن.
هر چند كه هر عضو و هوادار مقاومت در فكر رزم آوران آزادي در اشرف شب و روز ندارد، اما تا همين جا مقاومت و پايداري آنها در اين پنج سالي كه قصيم خواستار معذرت خواهي از آن است، بزرگترين خدمت را به ميهن و مردم اسير ما كرده است. آنها در زمانه يي كه خيانت و وا دادن و نامردمي سكه رايج بازار است، روح و فرهنگ مقاومت و شرافت و ایستادگی را، همانند قیامهای تاریخی و انقلابات  ملت بزرگ ایران، در جامعه ايران  بارور كرده اند.
از اين كه بگذريم نميدانم مقصود ايشان چيست؟ اگر مقصود اينست كه مجاهدين مي پذيرفتند كه به كشور ديگري منتقل شوند كه اين حرف تازه يي نيست. از همان سال 2003، مجاهدين بارها به مقامات آمريكايي گفته بودند؛ ما هيچ تعصبي به ماندن در عراق نداريم. اگر شما به مثابه صاحبخانه هاي جديد عراق نميخواهيد ما در عراق باشيم هواپيما بياوريد همه ما را به آمريكا ببريد. هزينه هواپيما را هم خودمان مي پردازيم. اين را در هر فرصتي گفته و تأكيد كرده اند. از سال 2008 به بعد هم صدها بار با طرحهاي مشخص و عملي اين را تكرار كرده اند.
اما اگر مقصود ايشان اينست كه آنها بايد دست از مبارزه و مجاهدين مي كشيدند تا كسي به آنها در خارج از عراق خانه و سرپناهي بدهد، كه هيهات!. اگر براي آقاي قصيم سياوشگرد و اميرخيزازاین پس لقلقه زبان و ابزاري براي لفاظي و گرم كردن منبر است، براي ما اعضاي مقاومت و به ويژه براي مجاهدين و اشرفيها عين شرافت و ميهن پرستي است و هيهات كه از آن كوتاه بياييم.
 ارتش آزادیبخشی که زهر آتش بس وتوقف جنگ ایرانسوز را، علیه شعار هیتلری- خمینی برای فتح منطقه و جهان-، در کام پلید خمینی ریخت، در عملیات مروارید، نه تنها یورش پاسداران خمینی برای دستگیری و بردن مجاهدین به ایران را به شکست کشاند، بلکه از برقراری شعبه حکومت ولایت فقیه درعراق یا لااقل در بصره، با حکم استخدامی مدیریت شعبه توسط آخوند حکیم، برای همیشه جلوگیری کرد. ایضاً، میلیونها مردم عراق را نسبت به نقشه ها و نفوذ سیل آسای خمینی و خامنه ای در کشورشان آگاه نمود ویک همبستگی دوملیتی و منطقه يي علیه بنيادگرایی و فاشیسم مذهبی خلفای  تهران- ایجاد نمود، حالا برود و فوراً چمدانهای خود را ببندد و آماده جیم فنگ شدن بشود. درهمینجا توضیح خواهم داد که چون بدون حفظ یگانگی مبارزاتی و تشکیلات سازمانی و آرمانی، و بدون تن دادن به ندامت و بریدگی( همانند تیفیان) به خفت، امکان رفتن به خارج نبود، بنابراین می بایستی تسلیم پروژه اسارت و بازگشت به ایران با اتوبوسهای پاسداران و گشتاپوی خامنه ای میشدند. تازه تق تیف( محل یارگیری رژیم و ایضاً یارگیری آن شارلاتان تواب) چنان در آمد که نپرس! اول درب آن مرکزکذایی را گل گرفتند وبعد آن بدبخت های بدنصیب را در بیابانها و شهرهای عراق آوارده کردند. تنها تعداد اندکی یارگیری و برای کمک به حاج آقا به خارج آمدند. عده يي به اشرف برگشتند. و از عده دیگری اثری در دست نیست. گفته شد که جمعی هم با قایقهای قاچاقچیان در مرز آبی ترکیه- یونان، غرق شدند. پس چی شد قول و قراراعزام به فرنگ به شرط بریدن از مجاهدین.
از اين هم كه بگذريم، این حرفها را اگر یک عضو تازه رسیده شورا میگفت، می گفتیم که در جریان روند امور، پس ازحمله بوش تکزاسی و اشغال عراق نبوده است. اما از کسی که در جریان اخبار و تحلیلهای ریز به ریز تحولات و فعالیتهای عظیم و حجیم جهانی و منطقه يي و به ویژه کارزار متخصصین این مقاومت درطول صدها ماه و هزاران روز در مقر سازمان ملل بوده است، با آن تحصن چند ساله که هنوز ادامه دارد، بسیار تعجب برانگیز است. انگاری که اهالی اشرف و مجاهدین گرین کارت عراق را برای بیزینس داشتند و بعد که بوش حمله کرد، می بایست همه به شرکتهای مربوطه خود در آمریکا و اروپا برمیگشتند!  بی درنگ و بدون تأثیرگذاری برروند و چاره سازی، چمدانها را بسته و با ایرفرانس و لوفتهانزا به سرکارشان بر میگشتند! مسافر مورد توجه ایشان سازمانی است که حاضر نيست سر سوزني از اصولش كوتاه بيايد و به همين خاطر یک قلم، 30 هزار تن از اعضا و هوادارانش را خميني درطول چند ماه قتل عام كرده است ، تازه این سازمان سرفراز و آخوند سوز، نزدیک به دو دهه هم درلیست آمریکا و اروپا بوده است. مقصد مورد سفارش ایشان هم غربی است، که  به دلیل هجوم میلیونها پناه جو، در سه دهة اخیر، وهجمه سالانه صدها  کشتی مملو از جوانان فراری از آسیا و آفریقا به سواحل جنوبی اش در اسپانیا وایتالیا، یونان و جزایر اقیانوسیه،  به حد اشباع رسیده است و بنا ندارد که گروه بزرگ دیگری را یکجا بپذیرد حتی تا آنجا که میتواند هیچ پناهنده دیگر را. خود آقای مستعفی الان میداند که یک قلم، حدود یک میلیون آواره سوری، روی دست ترکیه و اردن و کردستان عراق مانده است و غرب، به طور قطره يي، شاید یک هزارم آنها را در روندی طولانی مدت، پناه ندهد. این انصاف را هم ندارد که بگوید در دنیایی، که میلیونها پناهنده فراموش شده اند و هرروز در کوه ها، دشتها و بیابانها و دریاهای آسیا و آفریقا و اقیانوسیه کشته یا تلف میشوند- چگونه سازمان و شورای این مقاومت- و دقیقاً رهبر و پرزیدنت آن- با یک تلاش گسترده و کارزار به غایت پیچیده جهانی، پرونده سه هزارو دویست- سیصد رزمنده پنجه در پنجه درگیردر سونامی جنگ و توطئه و نقشه های شوم رژیم را اکنون به یک مسألة اصلی در جهان تبدیل کرده، و درست، بعد ازهمان سال  2008، برروی میزهای سازمان ملل وشورای امنیت و پارلمان اروپا و تمامی ارگانهای قانونگذاری و حقوقی و انسانی اجتماعی جهان، به یک پرونده  اصلی و غیرقابل فراموشی و بایگانی،  مبدل نموده است.
 من یکبار، به همراه معاون پارلمان اروپا، در مقر سازمان ملل در ژنو بودم. او برای دفاع  و برای نجات اشرف یکسره از بروکسل به ژنو آمده و با یک مدیرکل عملیات نجات در سازمان ملل ملاقات میکرد. بعد از ملاقات پیش من آمد و بعداً گزارش و نقل جالبی را به ما ارائه کرد.  درهمان اولین لحظات این ملاقات، این مقام رسمی سازمان ملل، به معاون پارلمان اروپا چنین میگوید: جناب آقای معاون پارلمان اروپا، در روی این میزهای اطاق من گزارشها و پرونده هايی انباشته شده که همگی حاکی از آوارگی، فرار، گرفتاری، بیکسی و هجوم هزاران هزار پناهنده بی نام ونشان دنیاست. اما شما و این سازمان و شورا، داستان این سه هزاز نفر را تبدیل به کیسی کرده اید که آوازه و سروصدای آن به مراتب بیشتر از کیس چند میلیون پناهنده درمانده درجهان است.این پرونده تمام وقت ما را گرفته است. هرروز و حتی هر ساعت، از زمین و زمان و یمین و یسار نامه و نظریه حقوقی و تقاضای ملاقات میرسد. بعد می پرسد؛ شما چرا این همه راه را آمده اید و به خاطراین گروه اندک - در مقایسه با میلیونها پناهنده بیکس و آواره- مهمترین ارگان یعنی پارلمان اروپا را رها کرده اید؟! که ايشان هم پاسخ ميدهد كه من به خاطر 3000 نفر نيامده ام، من به خاطر مقاومت يك ملت 80 ميليوني آمده ام، من خودم اشرف رفته ام و آنها را ديده ام، آنها يك الگو براي جهان امروز هستند، آنها رفرانس اخلاق و شرافت هستند، آنها اميد ايران و منطقه و جهان هستند. اینها نقل به مضمون از گزارشی است که بلافاصله به مرکز شورای مقاومت فرستادیم و قابل استناد می باشد.
القصه، این آقاي مستعفی، به عمد فراموش کرده است که از چند سال پیش، و درست بعد از همان سال دوهزار وهشت، خانم رجوی و اشرفیان و نماینده هاي رسمی شان هم در عراق و هم در خارج از عراق، چند پیشنهاد عینی روی میز سازمان ملل و اروپا و جهان گذاشتند: یا ما را تا تعیین تکلیفمان به آمریکا واروپا ببرید- یا به اردن یا به ترکیه و یا حتی به کردستان عراق. اسناد وبیانیه ها و گزارش ملاقاتها همگی موجود است. حالا هم، بعد از قتلهای موشکی در آن بنگالهای تنگ وفلزی، و فضایی که هشتاد برابر کمتر از شهر اشرف است، میگویند؛ اکنون که نمی توانید سریعاً ما را به خارج منتقل کنید، لااقل به اشرف که صدها برابرمجهزترو امن تر و با حفاظ تر است، بفرستید تا تکلیفمان در بوروکراسی سازمان ملل نهایی شود.
  مشکل دیگر این بود که برای پناهجو شدن و تحت پوشش کنوانسیون پناهندگی قرار گرفتن، و ایضاً از طرف کمیساریای پناهندگی مورد رسیدگی و باز اسکان  قرار گرفتن، می بایستی یک هفت خوان رستم طی میشد. اين هفت خوان فقط تكنيكي نبود بلكه سياسي هم بود. مجاهدين تأكيد داشتند كه به هيچوجه حاضر به كوتاه آمدن از عضويت در سازمانشان نيستند و كميساريا هم در اين زمينه تعلل ميكرد. حالا آن فریاد های "سیاوشگرد، سیاوشگرد" تان چی شد؟
نگارنده، درکنار تمامیت کادر روابط  بین الملل و امور حقوقی و سیاسی و رسانه يي شورای ملی مقاومت، به مدت یک دهه، و درست پس از اشغال عراق، به همراه هیأت دائمی  مقاومت در ژنو وبسیاری از پایتختهای اروپا، در نزد تمامی ارگانهای مربوطه سازمان ملل متحد؛ صلیب سرخ جهانی، پارلمان اروپا، عفو بین الملل ودهها پارلمان و مرجع بین المللی، هزاران روز و شب تلاش کردیم تا سرانجام کمیساریا- دوسال پیش- تحت فشارهای سیاسی و حقوقی و بحثهای کشاف و نفس دیگر- به اين حقيقت اذعان كرد كه عضويت در مجاهدين مانعي براي پناهنده شدن نيست ( اطلاعيه كميساريا 13سپتامبر2011)، و متعاقباً افراد خود را نیز در عراق و لیبرتی، که قرار بود یک مرکز موقت باشد، نه یک زندان و اردوگاه مرگ، برای انجام مصاحبه های روتین مستقر کرد. اما بین اینکه کمیساریا استاتوی پناهجویی بپذیرد با اینکه این افراد پناهجوی مصاحبه شده به خارج اعزام شوند، تفاوف راه، عبور از خوان اول به خوان هفتم است.  کاری که آقای کوبلر(مستر مارتین مسهل!) هم مرتباً در آن خرابکاری میکرد.
 بخشی دیگری از انرژی ما صرف قبول و احترام به پرنسیب "نان رفولمان"، یعنی عدم استرداد، به ایران تحت حاکمیت فاشیسم خمینیستی شد، که مستر مسهل سخت آن را، با هماهنگی با سفیرخامنه ای و نخست وزیرش در دولت عراق، به جد دنبال و عنقریب  صلیب سرخ جهانی را نیز برای تسهیل امر اعزام به ایران با خود همراه میکرد. اعزام که چه عرض کنم، بخوانید دپورتیشن میلونها یهودی و فعالان مقاومت ضد نازیستی، توسط هیتلر، به اردوگاه های مرگ.
مهمترو بسیار مهم ترازهمه این کاره، ما، در کنارهمه این شداید و رنجها و تلاشها، تازه باید  اول مقاومت و اشرفیها را از لیستهای تروریستی در می آوردیم، چون این مهمترین مانع و رادع حقوقی و قانونی بود. مگر میشد، کشوری که اینها را تروریست- به دستور خاتمی- خوانده است (رجوع شود به مصاحبه برادر جک استرا و بی بی آلبرایت در بی بی سی و لس آنجلس تایمز)، اینها را همزمان به عنوان مهمان گرامی و پناهنده بپذیرد.
 برای انجام این مهم، به جرات باید گفت، که یکی از پیچیده ترین و نفس گیرترین کارزارهای تاریخ جنبش مقاومتی در جهان غرب و سازمان ملل و ارگانهای حقوقی جهان را پیش بردیم. در تاریخ حقوق هم، چنین پیروزی در سطح جهانی از بی سابقه ترینهاست. این مبحث دارد بخشی از مطالعات حقوقی در دانشکده های حقوق میشود( به گواه، همراه با تحسین، یک پروفسورو مقام بالای حقوقی سازمان ملل که از دوستان نگارنده است). مبحثی که ما، با استفاده از اصل دوقرن بایگانی شده "ریت آو مانداموس" در آمریکا پیش بردیم، یک رویه قضایی نوین در تاریخ حقوق آمریکاست. این پروفسور دوست من- که هردوعضو انجمن بین المللی حقوقدانان بین الملل هستیم- در یکی از جلسات، که درسالنی در وزارت خارجه نروژ، تشکیل شد، به همین نکات اشاره کرد. او، درمقابل مقامات آن وزارت خانه و بسیاری پروفسور و حقوقدان، زبان به تحسین و تمجید گشود.
آری ما، با بسیج معتبرترین حقوقدانان ایرانی خودمان، و مشهورترین اساتید حقوق ملل و بین الملل و حقوق انساندوستانه، و هواداران بی بدیل این شورا و سازمان، و هزاران وکیل و حقوقدان در منطقه و دنیا، و بالاترین مقامات پارلمانی و سیاسی جهان، و حتی اعضایی از رهبری آمریکا، که پارالل و همطراز مقامات و رهبران کنونی در ایالت متحده آمریکا بوده و هستند، این سد سدید حقوقی – سیاسی- اپیزمنتی را برای همیشه نابود کردیم. متعاقب آن حکمی از سازمان ملل گرفتیم که توی دهن بخش دیگرهمین یو ان، یعنی یونامی، میزد. طبق دو حکم این مرجع سازمان ملل، يعني گروه كار بازداشتهاي خودسرانه ملل متحد، ليبرتي به عنوان يك زندان معرفي گردید. باشد تا بعدها این پرونده راهم در نزد عدالت قطره يي جهانی دنبال کنیم. همان قطره يي که مسعود رجوی عزیز و گرامی مان از آن همیشه یاد میکند. 
حالا این طرفه را بشنوید که این عضو مستعفی، با کمال تعجب، این روزها به ما خرده میگیرد که چرا تنها! به سراغ خارجی ها رفته ایم و ایران و ایرانی را مثلاً فراموش کردیم....! بقول لرها "جفتم ودار!"( عجب مصیبتی است!)؛ ما با بسیج هزاران هزار سیاستمدار، پارلمانتر و وکیل و حقوقدان و کشیش و مقام مذهبی و ملی و اجتماعی و هنری و دانشجو و زن ومرد در جهان و هزاران هزار ایرانی میهن دوست و آزادیخواه از همه اقشار و پیشه ها و ریشه ها، این دو کارزار بسیار تعیین کننده را پیش بردیم و موفق شدیم.  با کمال افتخار و قدردانی همینجا بگویم که در تمام این کارزار، هزاران ایرانی وطندوست و آزادیخواه و هوادار فداکار و مبارز، پشتیبان و پشت جبهه این کارزار بسیار خطیر بودند. خود آقای قصیم، قبل از استعفا و ندامت و پوزشها،  تمام روح و روانشان، مثل بقیه ما، سرشاراز تحسین و تمجید و شور و سرور برای این پیروزیهای تاریخی بود. اما اکنون، در جایی دیدم که این عضو مستعفی این پیروزیها را به سخره هم میگیرد. به نوشته 29 ژوئیه شان مراجعه کنید. گویا- زبانم لال "کارگردان" ایشان وآن کس ومحفلی که ایشان را سوار آن مینی بوس اپوزیسیون علیه اپوزیسیون کرد- انتظارات بیشتری از وی دارند. شاید  بیانات اولیه ایشان، در باره شورا و مقاومت را غیرکافی و مدره و مماشات گرانه تلقی کرده اند!. شما روند آن دلسوزیهای اولیه را بینید، و قسم حضرت عباس خوردن؛ که این استعفا تنها برای پیشبرد و صلاحدید بوده است، با بیاناتی که کم کم دارد غلظت اش در آن سوی دریای خون- وجهه يي پسندیده تر پیدا میکند. حالا چه بخواهیم و چه نخواهیم اینها آب در آسیاب تبلیغاتی گشتاپوی سلطان- ولی خامنه ای ریختن است وصد البته  توهين به سوابق سیاسی و فکری خود ایشان، هر آینه اگر در هویت مالک آسیاب کوچکترین شکی را بخواهد به ما القا کند. پیچیدن این اکت و تبلیغ سراسر ضد مقاومت سازمانیافته، و بریکارد و سنگرنشین، با جملاتی کلی و لفاظیهایی مانند؛«هدف و محتوای همبستگی ملی است»( پنجه را بازکرد و گفت وجب)، یا«....ادامه مبارزه تصحیح شده....»! فقط برای زرورق پیچی ساندویج قال گذاشتن و در رفتن و به  محفل اضداد مقاومت ودشمنان سیاوشگرد پیوستن است. حالا با چه تصوری و برای چه چیز بهتری و در کنار کدام مبارزه جدی تر و سخت کوش تری، یا اصولاً چه هدفی؟ که لابد، خودش باید بهتر بداند. ما درون را بنگریم و حال را  نی برون را بنگریم و قال را.
ایضاً ایشان میگوید که، باید، به جای این همه خارجی، میرفتیم به سراغ ایرانیها!. این را هم ایشان به بزرگترین و سازمانیافته ترین اپوزیسیون تاریخ ایران میگویند، با این همه حامی و هوادار ایرانی و خارجی و آن همه گردهمایی هزارهزاران ایرانی وخارجی – آن هم در زمانیکه  نود درصد ایرانیان- به هر دلیلی که به خودشان بستگی دارد- مرتب به ایران سفر میکنند. بوی مجاهد و شورایی دادن در هنگام ورود به ایران یعنی حکم دستگیری و شکنجه و حتی اعدام خود را در کیف دستی به داخل هواپیما  بردن. نمیدانم که این چه سری است که ما پایگاه مردمی نداریم، تمام شده ایم، متلاشی شده ایم، استراتژیمان شکست خورده است و... و....... ! ولی ولاکن؛  هرچی میخواهی بگو،  اپوزیسیون هم باش، و اما وای به حالت اگر در یک تظاهرات و گردهمایی شورا و سازمان شرکت کرده باشی. دراین صورت بلیت یک طرفه  و وصیت نامه یادت نرود!
 ایشان، در یک نوشته، گفته اند که چرا از شخصیتها و حتی "معلمین مدارس ایرانی" دعوت نمیکنیم. درحالیکه، همیشه و همه جا، این مقاومت، در چهارچوب طرح همبستگی ملی، با آن سه شرط: سرنگونی تمامیت رژیم، جدایی دین از دولت و تشکیل یک جمهوری براساس اعلامیه جهانی حقوق بشر، پذیرای همه بوده است.  تا کنون یک شخصیت، که به واقع دل در گرو این سه اصل دارد، نه به ما چیز بدی گفته و نه از ما گله يي کرده است. اگر تصمیم دارند که مستقیماً عضو مقاومت و جبهه همبستگی یا صد در صد فعال نشوند این یک تصمیم مبتنی برزندگی خودشان است، که من بارها از بسیاری از دلسوزان شنیده ام. اینها، چه بسا بارها به ما خسته نباشید یا خدا قوت هم گفته اند، و تحسین و تجلیل کرده اند. بسیاری از شخصیتها با ما رابطه خوب دارند. نمونه اش مراسم خاکسپاری بانو مرضیه و مراسم بعد از آن در مقر مقاومت وشورا در پاریس بود.نمونه اش برخوردهایی که در کوچه و خیابان، افراد با نمایندگان مقاومت میکنند. من چندي  پیش، در پاریس، به دو خانم ایرانی، درخیابانی برخوردم که اصلاً از ما نبودند. یکی شان مرا شناخت و به دیگری معرفی کرد. آنها گفتند که دستتان مریزاد همه میدانیم که دستگاه و تشکیلات شما بسیار جدی وفعال است، ما برنامه های سیما و مصاحبه های شما را می بینیم. ما آمده ایم به فرزندانمان سر بزنیم و برمیگردیم، خدا به شماها قوت و قدرت بیشتری بدهد. من چیزی نداشتم، جز قطره کوچکی اشک در چشم، که آن را نیز پنهان و از آنان دریغ داشتم. کم کم دارد دراین محافل، ودرغربت و سردرگمی و منفی بافی، تعریف "ایرانی کیست؟" هم گم وگور میشود. از این دست نمونه ها فراوان است. پارسال یک زن مسن، در یک قطار در اسلو، جلوی چشم دیگر مسافران، مرا، این بار به گریه تلخ و این بار مشهودی، انداخت. او با صدای بلند و اندوه و بغض گفت: فلانی من از ایران آماده ام. من سه فرزند آواره و پناهنده یکی درنروژ، دیگری در کانادا و سومی دراسترالیا ! دارم. تمام سال باید فرش و جاجم ببافتم تا بتوانم دوسه سال یکبار به دیدن آنها بروم. سه نفر در سه قاره به فاصله و پهنای کل کره زمین. نمونه دیگرش صدها پیام محرمانه است که از کانالهای فراوانی از داخل به مقاومت و به ما میرسد(برای من بیشتر از سرزمین اجدادیم لرستان سرفراز) و…و…و
 باری ما هنوز، " دروغ چرا ....."، یک بار ندیدیم که خود این عضو مستعفی، که اتفاقاً مقیم كشوري است كه پر جمعیت ترین جامعه ایرانی را دارد- یعنی آلمان  - وایضاً این همه سابقه بسیارطولانی زندگی در خارج کشور دارد- یک ”شخصیت” که هیچ، حتی یک نیم ”شخصیت” به ما معرفی کند حتی یک ایرانی مقیم آن کشور را،  تا اگر ما اکرام نکردیم و به او خوشامد نگفتیم، آنگاه، با خیال راحت و فراغ بال و قوت گلو، سرنای شکوه را بنوازد. آقای محمدرضا روحانی، چند بار مرا ومسئولین مقاومت را  به کسانی از این شخصیتها معرفی کرد و خود شاهد هستند که چه گذشت. آنها یک کلمه در شکایت و گله و عناد به ما چیزی نگفتند. خودش شاهد مراسم خاکسپاری بانوی هنر ایران در جوار مزار ونسان وانگوگ بود. بعضی از این شخصیتها- با معرفی خودش- به همراه ما با اتومبیل به گورستان اور آمدند.
این راهم بدانید که این آقای مستعفی تا کنون خودش حتی یک معلم ایرانی مقیم آلمان را به ما معرفی نکرد که ما قدم او را روی چشم بگذاریم. از کنار گود داد سخن دادن چه راحت و حق به جانب نماست. بقول شکسپیر؛ "گاهی فصاحت ( اینجا بخوانید ازپشت میز آشپزخانه ویا درکیچن تی وی دستور العمل مجازی صادر کردن)، معجزه میکند، چون گوشها از چشمها کم تجربه ترند"
باری با این روند  معذرت خواهی از شرکت در کارها و امضاها، و اکت و عملهای این زندگی سیاسی تقریباً سی ساله- درشورای ملی مقاومت- من نگران هستم که ایشان به زودی از سیاوش افسانه يي مان هم شخصا معذرت بخواهند و بگویند که؛ یا سیاوش! من "تحت تأثیر جو و فشار"تا همین چند ماه پیش اشرف را با اسطوره ها ی کهن ایران زمین ممزوج کرده و اشرف را "سیاوشگرد" خطاب میکردم و مقاومت و پایداری و جا نزدن اشرفیان را نماد جوهری آن اسطوره میدانستم.
پیش از آن هم، وقتی از اقبال و روابطه توده های زن و مرد و نخبگان و روشنفکران عراقی و رفت و آمدهای هزاران هزار شان به اشرف می شنیدند، و آن حمایتهای میلیونی، از این همبستگی نیروهای مترقی منطقه يي در مقابل بنیاد گرایی و ارتجاع به خود می بالیدند و میبالیدیم. و ایضاً از افشاگریهای مجاهدین به مردم عراق و منطقه در باره درجه نفوذ رژیم در آنجا. آن هم مجاهدی که خود مسلمان  شیعه، یعنی اسماً هم مذهب خمینی و حکیم و مالکی بود. آن بیانات آتشین و سخنرانیهای پر از اشک و آه را کی قراراست در گام بعدی خواهان پوزش شود؟ تبت لسانهم !.
 توجه داشته باشند که، در وانفسای توطئه های رژیم برای فروپاشی سازمان مجاهدین و اشرف، به همدستی مالکی، که "کویسلینگ " خامنه ای درعراق است (مقام نروژی که نخست وزیر هیتلر در نروژ شد)-، آن تواب شارلاتان و افسرلباس شخصی گشت و شناسایی اوین- بخوانید همان مشوق و منتوراستعفای آقای قصیم-، یعنی آن راننده مینی بوس -که با آن "مقاله"(که هرروز بیش از بیش با شهادتهای صدها تن از یاران زندان، نخ نماتر میشود)، تیر خلاص را به عضویت ایشان در شورا زد – خودش، به همراه بسیاری از آن جمع مینی بوس جاگیر- تلاشهای فراوانی در تشویق اشرفیان و"سیاوشگرد"ان به بریدن و گسستن و رفتن به تیف (بخوانید تسلیم به حاکمان توران) میکرد. به گواهی یکی از مسئولان سازمان صلیب سرخ جهانی در سوئد- او- یعنی آن مقاله نویس - مرتب هم به تیف"ی ها نهیب "پایداری" بعد از پیوستن به آن مرکز آمریکایی- آخوندی میزد وهم قول میداد که آنها را به اروپا بیاورد. وهم هنگامیکه، یکی از جوانان از تیف به سوئد آمده بود، فورا اورا وادار و تشویق به فاصله گرفتن و ناسزاگویی به سازمان مینمود. حتی مادران داغدیده پناهنده را نیزاز قلم نمی انداخت. آن مقام صلیب سرخ، در همه ملاقاتهایش، به من با تعجب میگفت که این شخص کیست و چرا چنین برنامه يي را به طورسیستماتیک اجرا میکند. اکنون نیز تمامی شاهدان و منابع "موثق" این شارلاتان نوظهور و مأمور گشت شناسایی و دستگیری مجاهدین در تهران - درتیره سازی چهره سازمان و رهبری آن- تعداد بسیار اندکی از چند نفری است که از"تیف" به خارج آمده ویا "آمده شده" اند.

صبر کنید طنز تاریخ ادامه دارد. این عضو مستعفی، به رهبرسازمان و مسؤل شورا نیز- با عاریت گرفتن از مقاله یک پناهنده دراروپا- که به ناگهان درس سکسولوژی به باریکاد و سنگر نشینان مقاومت میدهد، توصیه  میکند که: " آقای رجوی..... از بارگاه الهی به کوچه و بازارقدم رنجه فرمایید، با مردم در آمیزید. باور کنید شما خودتان را از بهترین لذتهای دنیا محروم کرده اید!....لذت و شوق با مردم بودن.......!"
در اینجا نمیگویند که با مردم در آمیزید یعنی چی. آیا، برای نجات یک ملت و مردم، به مدت پنج دهه، تمامی هستی و زندگی  خود را در رهبری یک مقاومت خونین و توفنده روی دست گرفتن، خود را از لذات دنیا محروم کردن و برای سراو رژیم فاشیستی بالاترین بها را گذاشتن(همانطور که برای سر ژنرال دوگل و ژان مولن رهبران سیاسی و نظامی مقاومت فرانسه، برای سر رهبران تمام جنبشهای مسلحانه و مقاومت سازمانیافته اروپا- مثل کریستان هوگه و ماکس مانوس نروژی و برای سرژنرال مارنهایم فنلاند-  گذاشتند)- آیا بهترین آمیزش و وصل انسانی و فلسفی و تاریخی با مردم نیست؟ من میروم "کنشگری" شبیه اوشان وایشان، در همین اروپای دوران جنگ جهانی پیدا کنم. تا اینجا که پیدا نکرده ام. منتظر پیدا کردن چنین شخصی در اروپای آن روز هستم، که او نیز، رهبران همه این مقاومتها را دعوت کرده باشد که دستجمعی از کانالهای زیرزمینی شهر ورشو و خانه های تیمی و مخفی گاههای داخل وخارج کشور، دراسلو، کپنهاک، هلسینکی، آمستردام، بروکسل، روم، میلان، آتن، لیسبون ومادرید، واز مخفی گاههای- با جان هزاران رزمنده مبارز حفاظت شده درکوه ها و دره ها- بیرون آمده، قدم زنان در خیابانها به میان مردم رفته! و فوراً از خود از"لذتهای دنیا" رفع محرومیت کنند. لعنت تاریخ بر خمینی باد! که از نکبت حرکت و ظهور بی برکت اش- شخص بنده، در این خارجه، چه چیزها که ندیده و نشنیدیم.

باری تاکنون هیچگاه، از این جماعت حاضری خور، نشنیدیم که بگویند که میدانند که در همین اروپا و غربی، که در آنها در نهایت آسایش و آزادی بیان زندگی میکنند، پیش از تشریف فرمایی شان به این کشورها به عنوان پناهنده سیاسی و اجتماعی ومقیم، میلیونها نفر از مقاومتهای سازمانیافته و ارتشهای آزادیبخش و هسته های زیر زمینی، جان ومال وخانواده و همسرو زناشویی و حتی فرزندان خود را رها کردند و به صفوف مقاومت پیوستند. تنها، برای ذکر یک مثل از هزاران هزار امثال و سابقه وسند تاریخی همین اروپا وغرب،  باید خاطر نشان کنم که مردم مبارز فنلاند در جنگهای بزرگ مقاومت شان، در سالهای 1940، داروندارو خانه وکاشانه و زندگی خصوصی و "لذت های دنیا" را رها کردند. آنان حتی، صدها صدها کودک خردسال خود را به کشور همسایه، یعنی سوئد، فرستادند تا بتوانند درجبهه های جنگ با دشمن متجاوز خونخوار و سرکوبگر – فارغ از کوچه و بازار تا پای جان بجنگند که چنین کردند. بابا! لااقل، به جای دادن درس سکسولوژی و دادن آدرس کوچه و بازار، کمی هم ببین که این ملتهای مهماندار و مهمان نواز، که شما را پذیرا شده اند، خود و مادر و پدران و اجدادشان برای ساختن این خانه چه کردند وچه خونها دادند تا این خانه آزاد و کوچه خیابانهایش آباد و شاد و امن امان شود و آب جاروب، تا شما  شصت هفتاد سال بعد، بیایید و از دموکراسی و آزادی بیان آن نوش جان کنید. ما که هیچ لااقل حرمت صاحبخانه را رعایت کنید.
 "وبولفه" ( به ابوالفضل لري)، اگرمن به پسر و دختر ماکس مانوس و همسر گونارسونسه بو- رهبران مقاومت مسلحانه نروژ بگویم- که یک بی بی وبلاگی- که در اروپای شما پناهنده شده  اند- اگر در سنگرهای لارویک یا در دره روکین-، آنجا که قرار بود مقاومت مسلحانه، مرکز آب سنگین در پروژه اتمی هیتلر را منفجر کنند که کردند -، به بابای شما میگفت که " بیا! ازغارهای کوه های تله مارک.... پایین بیا و به کوچه و بازار قدم رنجه کن و......از...لذت های دنیا بچش و غرغره کن....آنها  به او، که به همت خون آن همه قتل عام شده در ایران و اعدامی در اوین و کهریزک و دیزل آباد...- در خارجه پناهنده شده - چه  خواهند گفت و یک قلم چه لعنتی نثار و چه تفی دوقبضه حواله  خواهند نمود.  بابا، به همه اولیا و انبیا و قدیسین و مقدسات بشرمذهبی و غیرمذهبی قسم، که اگر این رهبران مقاومت و مبارزات تاریخی این ملتها از … پایین می آمدند و به کوچه و خیابان سرازیر شده و به دنبال لذتهای دنیا بودند- من و شما فکر نمیکنم که الان در اینجا بوديم. حتی در هند مبارز استقلال و آزادی هم نبودیم و اصولاً در یک هیچکدام از دموکراسیهای امروز. آهای مصاحبه گر کیچن تی وی دریو. اس. آ.!، به سرمبارک قسم که، اگر جورج واشنگتن- فرمانده ارتش آزادیبخش مردم آمریکا، پایین آمده و میرفت توی کوچه و بازار و دست از فرماندهی برمیداشت و سایر مبارزان سخت کوش آن زمان، اکنون شاید جنابعالی در مطبخی در آن دیار یک رسانه تصویری درست نکرده و حتی به آن دیار راه پیدا نکرده بودی!  در ضمن لازم به یاد آوری هم هست، که در هیچ ارتشی و اردوگاه و سنگری نظامی- تاکنون کسی درس سکسولوژی نداده که هیچ، بلکه سربازان و رزمندگان زن ومرد در آسایشگاه های کاملاً جدا استقرار دارند. بروید پادگانهای نیروهای جهان وسازمان ملل،هم درهنگام جنگ هم در هنگام مأموریت و آماده باش را، که اکنون در بسیاری از نقاط دنیا استقراردارند، مشاهده کنید.
ایضاً اگر، از بین این همه سایتهای رنگارنگ، سرزدن به اندک سایتهایی از خیل کمکهای مستقیم و غیرمستقیم گشتاپو- را وقت و حوصله  ندارید- این را هم بشنوید که یکی دیگر از سرنشینان مینی بوس آن شارلاتان، در سایت او، افشای سایتهای اتمی آخوندهای جنایت پیشه و ایران سوزتوسط مقاومت ایران را- خیانت خوانده است. باز شخص بنده، به فرزندان و نوه و نبیره آلبرت اینشتن آلمانی- که افشاگر اصلی برنامه اتمی هیتلرایضاً آلمانی بود - و به همه آن جوانان و دانشمندان جوان آلمانی که در افشای آن برنامه - که اگرموفق میشد چهره دنیا، امروز چهره دیگری بود- چه بگویم؟ بگویم که عده يي از برکت خون هزاران هزار مجاهد و فدایی و مبارز و ایرانی آزادیخواه، در این اروپای از چنگ هیتلر و موسیلنی و فرانکو آزاد شده، پناهنده شده و علیرغم هزاران هزار ایرانی، که در هرکجا که باشند آنی میهن را فراموش نکرده و برای آزادی ملت در زنجیرشان تلاش و مبارزه میکنند، اینان به اپوزیسيون ما و به دشمنان مقاومت سازمانیافته ایران تبدیل شده اند- یعنی دشمن دشمن رژیم- چه توضیحی بدهم. چگونه بگویم که اینان بمب اتمی ملاهای فاشیست و آدمکش را "حق مسلم ماست" میدانند.
آنان که خود در جهان غرب آزادشده زندگی میکنند، اما به ما ایراد میگیرند که چرا جنگ ضد میهنی خمینی برای "فتح قدس از راه کربلا" وپروژه دوزخی تشکیل حکومت اسلامی در عراق و مصرو اردن و همه جا را- توسط ارتش آزادیبخش ملی ایران و با فروریختن زهر آتش بس به حلقوم نامبارک خمینی به پایان بردیم. ما که  نگذاشتیم که پنچ سال دیگر- بعداز امضای طرح صلح بین مسؤل شورای ملی مقاومت و دولت وقت عراق- که هزاران شخصیت جهانی- که کتابش الان جلوی من است- آنرا حمایت وتحسین کردند-،این جنگ ایرانسوزادامه یابد. اجازه ندادیم که خمینی و خامنه ای و رفسنجانی و خاتمی ودیگران - که آقا زاده هاشان در خارجه درس خوانده یا در ایران غنی سازی مالی میکردند- چندین هزار جوان ایرانی و شهر و دیار ایران را به نابودی بیشتر بکشانند. ناگفته نماند که خود من، در بحثهای بسیار گسترده و متعددی که با سیاستمداران و روزنامه نگاران و روشنفکران و حتی مردم عادی و درو همسایه دارم- ، به اروپاییان این حقایق تلخ را بازگومیکنم. تا بدانند که بخش بسیار اندکی از این میلیونها پناهنده شریف ایرانی- با اسف – خواسته و  یا نخواسته (که مهم نیست این ظرف محتواست)، و مستقیم و یا غیر مستقیم ، به بوق تبلیغاتی گشتاپوی فاشیسم آخوندی تبدیل شده اند. میگویم ببینید که این نمک ایران و جهان نشناسان وحرام لقمه گان(بقول هندی ها حرام خوران) –، که خوشبختانه تعدادشان در همین نوع مینی بوس ها جا میگیرند- در مقابل هزاران هزار پناهنده وطندوست و آزادیخواه و مبارز و مقاوم و هشتاد میلیون ایرانی در بند فاشیسم مذهبی، چه میکنند.

 باری، در سومین سفر خانم مریم رجوی به نروژ، هنگامی که بخش کوچکی از این برچسب زنی ها و شیطان سازیها را – آن هم از زبان خبرنگار مهمترین روزنامه آن کشور شنید- ، زنده یاد گونار سونسه بو، قهرمان بزرگ جنگ مسلحانه با قوای اشغالگر هیتلر- و دارنده بالاترین نشان تاریخ این کشور- در پاسخ خبرنگار گفت: این حرفها برای من خیلی آشناست. گشتاپوی هیتلر و عده يي از عوامل خواسته یا ناخواسته کمک کننده اش، عینا ًهمین صفات زشت را به ما میدادند. ما هم آن روز برای اینها خائن و تروریست و دیکتاتور و شکنجه گر و چنین وچنان بودیم. آنان از کنار گودچه نسخه ها که نمی پیچیدند وسرزنشها که نمیکردند. حتی میگفتند خودشان گول خورده اند ولی رهبرانشان چنین وچنان هستند و باید ولشان کنند! بعد رویش را از روزنامه نگار به طرف خانم رجوی برگرداند و گفت " بلی! میفرمودید...."
آن خانم روزنامه نگار، فردای آن روز تصویر بزرگی از این ملاقات تاریخی را چاپ وفشرده يي از سخنان گونار بزرگ را نوشت. محل این ملاقات، موزة تاریخی مقاومت علیه فاشیسم و نازیسم بود. باشد که ملت ایران نیز در فردای آزادی ایران زمین، تجربیات تلخ و شیرین تاریخی مقاومت بی امان خود علیه حکومت جهل وستم آخوند خونریز وایران سوز را، با دیگر ملتهای جهان در میان بگذارد. به ویژه داستانهای تلخ این سنگ اندازان خود حق به جانب بین را، که در زمین سخت مبارزه، واز طولانی شدن نفس گیر مقاومت، خسته شدن و بریدن و بی عملی و وادادن و پيوستن يا دست كم همراهي با دشمن را، با زرورق لفاظی و صغری کبری چینی، نه تنها توجیه میکنند بلکه از همه طلبکارتر هم هستند. لرها میگویند: " فرمونی به و تملی، هزارنسیت بشنو" از تنبلی چیزی بخواه
تا هزار نصیحت بشنوی!
پرویزخزایی - هشتم اوت 2013، کافه گراند- اسلو

۱۳۹۲ تیر ۱۵, شنبه

موج جدید ریزگردها در راه است.کاهش بودجه و عدم وجود برنامه مدون


همشهری آنلاین: از اواخر هفته گذشته ریزگردها دوباره آسمان برخی از نقاط جنوب و غرب کشور و به‌ویژه استان‌های خوزستان و کرمانشاه را خاکستری کردند.
با ورود ریزگردها به خوزستان آلودگی هوای این استان به 10برابر حد مجاز رسید و فعالیت‌های مردم را با مشکل مواجه کرد. در قصرشیرین استان کرمانشاه نیز دید افقی به زیر 2هزار متر کاهش یافت. شعاع دید افقی در شرایط استاندارد 10هزار متر است. این در حالی است که سازمان هواشناسی کشور پیش‌بینی کرده تا روز یکشنبه باد و گرد و خاک البته با غلظت کمتر در این استان‌ها باقی بماند. در این میان عضو هیأت رئیسه فراکسیون محیط‌زیست مجلس نیز درخصوص موج جدید سرطان ناشی از ریزگردها هشدار داد. کمال‌الدین پیرموذن درباره کاهش میزان بودجه مقابله با گردوغبار در سال‌جاری، اظهار داشت: امسال 55میلیارد تومان به‌منظور مقابله با حل این بحران درنظر گرفته شد که البته این میزان نسبت به سال‌های گذشته کمتر است اما با توجه به اینکه موضوع ریزگردها به معضلی فراگیر در بسیاری از استان‌های کشور تبدیل شده و سلامت مردم را به خطر انداخته است، ‌متأسفانه برنامه مدونی از سوی سازمان‌های مسئول و مدیران مربوطه ارائه نشده است.

جمعه مرگبار در جاده‌های کشور؛ دهها کشته و مجروح - تا کی باید شاهد چنین حوادثی باشیم!

برخورد مرگبار وانت نیسان و تریلی ماک، واژگونی اتوبوس بنز و سواری پیکان، تصادف پراید و پژو پارس، واژگونی سمند و ... از مهم‌ترین حوادث ترافیکی روز گذشته است که رییس مرکز فرماندهی و کنترل ترافیک پلیس راهور ناجا آن را تشریح کرد.
سرهنگ رضا سلبی در گفت‌وگو با ایسنا، از مرگ چهار تن در پی وقوع تصادف میان یک دستگاه وانت‌نیسان و تریلی‌ماک در کیلومتر 74 محور قره‌چمن – تیکمه‌داش در استان آذربایجان شرقی خبر داد و گفت: علت این حادثه که در ساعت شش صبح روز شنبه رخ داد، انحراف به چپ از جانب راننده وانت نیسان اعلام شد.
سلبی با اشاره به وقوع تصادف فوتی در استان آذربایجان‌غربی، اضافه‌کرد: به دنبال این حادثه که در ساعت 18:30 روز جمعه میان یک دستگاه سواری پراید و پژو پارس رخ داد، سه تن در کیلومتر 3 جاده مهاباد به ارومیه کشته شده و یک تن دیگر نیز مجروح شد.
وی درباره علت این حادثه نیز اظهارکرد: تجاور به چپ از جانب راننده سواری پراید علتی است که کارشناسان پلیس‌راه برای این تصادف اعلام کرده‌اند.
رییس مرکز فرماندهی و کنترل ترافیک پلیس راهور ناجا از یک فقره تصادف منجر به جرح در کیلومتر 21 جاده ملایر به اراک در استان همدان خبر داد و افزود: در پی واژگونی یک دستگاه اتوبوس بنز در این محور، هشت تن دچار حادثه شدند که سه تن از حادثه‌دیدگان در بیمارستان بستری و پنج تن دیگر نیز به صورت سرپایی مداوا شدند.
به گفته سلبی، علت این حادثه که در ساعت 17:55 روز گذشته رخ داد، توجه نکردن به جلو ناشی از خستگی و خواب‌آلودگی راننده اتوبوس تشخیص داده شد.
وی در ادامه از واژگونی مرگبار سواری پیکان در کیلومتر 3 جاده مبارکه به شیراز در استان اصفهان خبر داد و در تشریح جزئیات آن به ایسنا گفت: در پی وقوع این حادثه یک تن جان خود را از دست داد و چهار تن دیگر نیز مجروح شدند.
رییس مرکز فرماندهی و کنترل ترافیک پلیس راهور ناجا با بیان اینکه این حادثه در ساعت 17:40 روز جمعه رخ داد، اضافه کرد: کارشناسان پلیس‌راه علت این حادثه را ناتوانی راننده پیکان در کنترل وسیله نقلیه به علت تخطی از سرعت مطمئنه اعلام کرده‌اند.
سلبی با بیان اینکه در تصادف دیگری در استان فارس که ناشی از واژگونی یک دستگاه پژو 405 بود، شش تن مجروح شدند، گفت: علت این حادثه که در ساعت 12 روز گذشته در کیلومتر 25 جاده فرعی بیضاء رخ داده، ناتوانی راننده در کنترل وسیله‌نقلیه به علت تخطی از سرعت مطمئنه گزارش شد.
وی با اشاره به واژگونی خونین یک دستگاه مینی‌باس در استان مازندران به ایسنا گفت: در پی این حادثه که در کیلومتر 140 جاده فرعی یوش به بلده رخ داده، پنج تن مجروح شدند.
رییس مرکز فرماندهی و کنترل ترافیک پلیس راهور ناجا علت این حادثه را که در ساعت 11 روز گذشته رخ داده، ناتوانی راننده در کنترل وسیله‌نقلیه ناشی از تخطی از سرعت مطمئنه اعلام کرد.
سلبی همچنین از یک مورد تصادف منجر به فوت در استان خراسان‌رضوی خبر داد و گفت: واژگونی یک دستگاه سواری سمند در ساعت 8 صبح روز گذشته در کیلومتر 10 جاده قوچان به فاروج، دو کشته و یک مجروح بر جای گذاشته است.
وی درباره علت این حادثه نیز گفت: کارشناسان پلیس‌راه ناتوانی راننده سمند در کنترل وسیله نقلیه ناشی از خستگی و خواب آلودگی وی اعلام کرده‌اند.
رییس مرکز فرماندهی و کنترل ترافیک پلیس راهور ناجا از واژگونی یک دستگاه سواری 405 در کیلومتر 28 جاده فرعی اهر به هوراند خبر داد و افزود: به دنبال این حادثه که وقوع آن در ساعت 8:50 بود، پنج تن مجروح شده‌اند.
سلبی علت این حادثه را ناتوانی راننده در کنترل وسیله‌نقلیه به علت تخطی از سرعت مطمئنه اعلام کرد.
وی درباره مهمترین علل تصادفات شبانه‌روز گذشته در معابر برون‌شهری کشور نیز گفت: توجه‌نکردن به جلو با 31.6، تخطی از سرعت مطمئنه با 19.8، انحراف به چپ با 19.8، رعایت نکردن حق‌تقدم با 14.6 و خستگی و خواب‌آلودگی راننده با 4.2 درصد در صدر علل بروز حوادث رانندگی است.
رییس مرکز فرماندهی و کنترل ترافیک پلیس راهور ناجا اضافه‌کرد: بر اساس همین گزارش 33 درصد از تصادفات نیز در شبانه روزگذشته منجر به واژگونی خودروها شده و 10 درصد نیز مربوط به برخورد با عابران پیاده بود.

۱۳۹۲ تیر ۵, چهارشنبه

پاسخ به پيامها و تماسها درباره استعفای دو عضو شورا ملی مقاومت ایران توسط پرویز خزایی

در طول این دوهفته انبوهی ایمیل و پیام وتلفن، همچنین یادداشت در قسمت پیام فیس بوک به من رسیده است یا در دفاتر نمایندگی شورا و درجریان تظاهرات و تجمعات متعدد هموطنان در کشورهای شمالی اروپا در مورد استعفاي آقايان روحاني و قصيم  با من مطرح شده است.
از آنجا که در بحبوحه وظایف سیاسی و دیپلوماتیک در یکی از خطیرترین دورانهای مبارزه ملتمان برای آزادی و مقابله بی امان با دسیسه ها و موشکها و جنایات فاشیسم حاکم برکشورمان علیه این مقاومت- فرصت پاسخگویی به یک یک عزیزان نبود- این سطور را می نویسم تا حمل بر بی اعتنایی به پیامها و اظهار لطفها یا احیانا انتقادهای آنان نگردد. حمله موشكي 25 خرداد به ليبرتي و شهادت و جراحت عزيزانمان باز هم اين مثنوي را بيشتر به تاخير انداخت و شايد هم دست روزگار اين بود كه به روز 30 خرداد موكول شود.
 نکات مهم پيامها:  
من برای اجتناب از طولانی شدن مطلب فقط خلاصه پيامها و مطالب مطرح شده را - که تقریبا صددر صد ناشی از ناراحتی و خشم و اعتراض آنهاست- و روح نگرانی ها و انتقادها را یادداشت کردم. اما فورمول بندی ها از خودم است. اين نكات البته زبان حال خود من نيز هست که بیشتر از همه غافلگیر، شوکه، متأسف و خشمگين شدم. البته نفس استعفا حق آنان است و متقابلا اعتراض و خشم و آزردگی و پاسخگويي نيز حق عموم اعضا و هواداران مقاومت و عموم هموطنان است.
به من گفته يا نوشته اند:                                                                                                                 
-    آقای خزایی شما که از نزدیکترین دوستان این آقایان بودید آیا از نیت آنها مطلع بودید و پنهان کردید؟
-    آیا میدانستید و نتوانستید پادرمیانی کنید؟
-    چرا در این برهه زمانی این کار صورت گرفت- نه کمی پیشتر و نه کمی پس تر؟ در بحبوحه بازی انتخابات رژیم و اوج گرفتن بحرانهای ایران و منطقه و درست چند هفته قبل از گردهمایی سالانه این مقاومت. مگر چه آیه ای نازل یا چه شوکی دست داد؟
-    این دوستان که در سخنرانیهایشان گوش فلک را کر کرده و حتی بخاطر شدت هیجان و احساساتشان به مجاهدین و رهبری آن و اشرف و لیبرتی ما را نگران سلامتی خود میکردند و با فریاد به بدگویان و توطئه گران نهیب میزدند- چرا به ناگهان میگویند که شش سال را درگوشه ای خون دل خورده اند و "اکنون به ندای وجدانشان تصمیم به پاسخگویی" و "ما میرویم" گرفته اند؟ ماشه را کی چکاند؟
-    ایا سی و سی سال را گول خورده بودند؟ آیا خودشان این همه مصوبه، بیانیه، محکومیت و حتی ماده واحده مورد بحث درباره رسانه های ضد مقاومت، ایضا همه احکام اخراج شوراشكنان و اعضای ناقض اساسنامه و مصوبات شورا را امضا نکردند؟
-    آیا آنطورکه اين آقايان کنایه میزنند شما اعضاي شورا فرمایشی بیانیه اخیر را امضا کرده اید؟ اگر چنین است پس خود آقای روحانی و قصیم  اقرار میکنند که در این سی و اندی سال  تحت فرمایش بودند چون بيانيه ها و تصميمات شورا را از صدر تا ذیل امضا میکردند؟
-    آنها میگویند که این ائتلاف " جدی ترین و قدرتمندترین ائتلاف علیه ارتجاع و استبداد مذهبی حاکم بر ايران است" اگر چنين است، چگونه اين ائتلاف حق ندارد در مورد استعفاي اين آقايان آنهم استعفایی که قبلا روی همه سایتها و بوقها رفته است- یک پاسخ سریع بدهد، تا اينكه ”بيانيه تفصيلي“ خود را در اين رابطه صادر كند.
-    آقای خزایی آیا شما بر سر پیمانتان با این تشکل تاریخی که از یمین و یسار زیر ضرب دشمنان رنگارنگ - از رژیم گرفته تا مماشاتگران و دلالان سیاسی واقتصادی- قرار دارد، قرص و محكم ايستاده ايد؟ (با اظهار محبتهای بسیار از خدمات ناچیز این حقیر).
-    آیا همانطورکه این دوستان شما درعکس العمل شان نوشته اند- اگر در مورد اين امر ناگهانی(که حتی خود شما را هم غافلگیر و شوکه كرد)-جا خورده اند- توضیحاتی رسمی داده شود، این توضیحات به ناگهان مشابهت با ”منبرها در مساجد فرنگی” پیدا میکند؟!
-    چگونه است که این دوستان، هر وقت لازم باشد، این مشابهت های نابجا را به سبک هندی در ادبیات ایران( شبیه سازی سطحی وشکلی و تمثیلی و بی جوهر و محتوا با یک نخ نبات ونتیجه گیری وکتگوری سازی مکانیکی، مانند آن مقاله 230 صفحه ای که میماند کتاب!. آن مقاله سراسرسرشار از یک ناراتیو اوتیستیکو-اسکنیستی!- این عنوان ساخته نگارنده است)، انجام میدهند. به ناگهان جلسات ونشست های مقاومت و هواداران آن را ”کنترل الهی” و ”چک لیست” و غیره مي نامند و به"کوه 500 نفره" و زایمان "موش آلوده" توسط شورا تشبیه میکنند و يا "وقاحت پارانویک" و "برائت از مشرکین". اما کسی حق ندارد به همین سیاق بگويد کارشما هم متاعی است از قماش پشت كردن به مقاومت در خاکریز و سنگر و بیرون زدن و داد کشیدن بر سر آنها از بیرون سنگر و در مقابل دشمن تا دندان مسلح به تهمت و شیطان سازی و توطئه وسایت و موشک؟- دشمن دانایی که ائتلافي از نیروهای ضد مقاومت را چه مستقیم و چه غیر مستقیم به خدمت گرفته و چهاراسبه کمر به نابودی تشکیلات و سربریدن آن بسته است. البته کور خوانده است ما که هشت اسبه کمر به در هم شكستنش بسته ایم. آیا چنین تمثیل ها و تشبیه هایی تنها حق مسلم این آقایان است؟
-    بنابراین اگر این استعفای نابهنگام، صدالبته با قصد آنتنی شدن و جار زدن در كوچه و بازار و به طریق اولي تخریب مقاومت - به قول آنان یک حق است- پس چرا جلسه فوق العاده گذاشتن و اعلامیه عاجل و مختصر صادر کردن و تصريح بر اين که "تا زمان صدور و انتشار بيانيه تفصیلی شورای ملی مقاومت شرکت کنندگان بر موارد زیر تاکید می ورزند:...." به ناگهان ظالمانه، "تلقین به اهل امضا"- "چک لیست" و" برائت از مشرکین"ميشود؟!.
-    چرا صحبت با صدها هوادار، در "اتاق بسته" بد است(این باید ازآن اتاقها باشد که میماند امجدیه!) اما - بقول خود قصیم- در عکس العمل به اطلاعیه شورا-  به ناگهان غیب زدن و حتی با دوستی بسیار نزدیک و همدل و همزبان  تماسي در این مورد نگرفتن و"دونفره در خلوت از تماسهای زیاد فاصله بگیریم تا بتوانیم روی استعفا نامه مان متمرکز شویم" پشت اتاق بسته" نيست؟!.
-    اگر شما همه پلها را نیمساعت بعد از استعفا با توي بوق كردن آن نابود کردید پس دیگر چرا از عکس العمل شورا در قبال "..........در هرحال ما تصمیم گرفتیم که هرچه زودتراستعفا دهیم" شكايت داريد؟ نكند شما بعد از شکستن پلها و به قول خودتان "از ما گذشت" و"آب رفته ز جو"-  انتظار داشتید که امکان دعوت شما به جلسه ای در شورا یا ديدار با مقامات  شورا وجود داشته باشد؟  این ها که به قول ما لرها "ده هور نمیره" ( توی جوال من نمیروند)! 
-    اقای قصیم كه در مقاله اش داد و هوار برداشته كه این" برائت از مشرکین" است، به نظر ميرسد ابعاد تخریب كار خودش را محاسبه نکرده که هیچ، بلكه انتظار دارد که مقاومت و خیل هواخواهان و هواداران آزادی ایران و مقاومت "حسن نیت و خیرخواهی" آقايان را به سپاس هم بنشینند. ما در بحث ها و تحلیل ها و فرصتی که در یک نشست فوری در باره  این دفکسیون ( به بیرون پریدن و رفتن) ناگهانی داشتیم- وظيفه خود ميدانستيم که مثل شما بمنظور"توضیحی کوتاه برای عموم" (جمله خودتان در فرق این استعفانامه است) اطلاعیه ای مختصر و فوق العاده صادر کنیم. شكي نيست که هر عضو مقاومت و هر هوادار ارزنده مسئله اولش انسجام مقاومت و شورا و سازمان در سنگر مبارزه تمام عیار است. اگر اکثریت قریب به اتفاق هواداران و دلسوزان این ملت و این مقاومت رنجیدند و دیگر "لایک" نزده و نمیزنند. هم "لایک" وهم" دونت لایک" حق مسلم آنهاست!
از بین این همه نامه و پیام و سوال شفاهی- که نود و نه کاما نه درصدش دلسوزانه است- دو نفر بوضوح اطلاعاتی که کدهایشان معلوم و نشانیهایشان مال حاج آقا مصلحی  بود- و دو نفر ذوب شده در سلطنت – مینویسند: استاد دکتر خزایی! شما با این همه .......(بخوانید هندوانه!) چرا ساکت نشسته اید و همین کار را نمی کنید!؟ در پایان این مقاله به اين چهار فقره نیزدر یک جمله پاسخ خواهم داد. آن جمله را بگذاریم برای حسن ختام این بحث.

پاسخ من به پيامهای دوستان و دلسوزان:
بله! من دوستی دیرینه و نزدیکی با این آقایان داشتم. ما در این زمینه ها سالها و ماه ها و روزهاي بسيار صحبت کرده ایم و گفتمان و همدلی داشتیم. حتی در مسایل انسانی و فلسفی و حقوقی و امورات عام زندگي  ... اما در خانه خودمان یعنی در داخل مقاومت یا درجمع دوستان و رفقای این مقاومت بحثهای سیاسی و انتقادات و جدلهایی که گاهی سخت و تلخ و دینامیک و زنده -مفید و روشنگر میشد- دوستان دیگر شاهد هستند-که گاهی به اوج خود میرسید. همه اینها ناشی از سلامت و صفا و صداقت در این شورا و این مقاومت بوده و هست. هرکس برای خودش انتقاداتی از روند امور و سبک اجرایی امور روزمره مقاومت داشت و دارد. اما و باری اما! هیچکدام از اینها  از جنسی نبود یا علامتی نمیداد و چراغ دریایی سوسویی نمیزد که نشانی از ترک این مبارزه نفس گیر در چهارچوب "این ائتلاف.......که برغم.....و با همه افت و خیزهای سیاسی- اشتباهات وکم وکاستیها- آری جدی ترین و قدرتمندترین ائتلاف علیه ارتجاع و استبداد مذهبی حاکم بر ایران است" داشته باشد- این جمله از متن استعفاي آقايان است. حالا دوستان چه شد که به ناگهان جدی ترین و قدرتمند ترین را رها كرديد و  نوشتيد"تصمیم گرفتیم که هرچه زودتر استعفا بدهیم" و پلها را هم پشت سر نابود كرديد. شما که مثل شخص بنده اعتقاد مذهبی و متافیزیکی ندارید- از کجا این صاعقه نازل شد؟ اگر گرفتید و هر توجیهی دارید حق شماست. اما منهم این حق را دارم که به آن صاعقه - بس تبهکار- لعنت و نفرین بفرستم! شاید حق نفرین به صاعقه هم بندی از حقوق بشر باشد!
باری همه این انتقادات و درددل ها و پیشنهاد ها جدلهای داخل مقاومت- در باره لزوم بهتر کردن شرایط بوده است- و اختلاف نظر و سلیقه که میتواند در هر تشکل سیاسی و نه تنها در دمکراسی هاي پيشرفته و در احزاب و پارلمانها و انجمن های سوئد و دانمارک و نروژ و فنلاند و ایسلند و سویس بلكه در كشورهايي كه از درجه پايين تري از دموكراسي برخوردار هستند. وجود داشته باشد.
من بارها و بارها دیدم و شنیدم که برنامه های پیشنهادی اين آقايان و خود من و اعضای دیگر شورا و انتقادات و نکته ها و توصیه های بسیاری از اعضا شورا و نقطه نظراتشان به تفصیل و تطویل مطرح میشد. هم در اجلاس چند صد نفری شورا- بخوانید پارلمان شورا- و هم در جلسه های كوچكتر و حتی دو سه چهار نفره. این نکات مطرح شده البته در بین جمع مورد بحث و بررسي قرار میگرفت، حلاجی ميشد و در جنبه هاي اجرايي هم مسئولان مربوطه پاسخ میدادند که تا این حد را می توانیم انجام دهیم یا انجام دادیم- یا اینکه با این نکته موافق نیستیم یا بله باید این کار را بکنیم اما الان چهاراسبه و شبانه روز درگیر حل بلیه های نازل از یمین و یسار -از خامنه ای و مالکی و کوبلر از مماشات و اپیزمنت معروف و لیست گذاری و بمب و موشک باران و توطئه وووو -می باشیم. في المثل چون  تمام انرژی ما روی لیست تروریستی و دادگاه ها و لزوم ارایه مدارک تا مثلا فلان روز متمركز است و در توطئه های رنگارنگ و جنگ سیاسی - امنیتی و تبلغیاتی با رژیم یا قتل عام در اشرف و لیبرتی مصروف میشود- دیگر نمی توانیم موارد دیگر را همین الان در اولویت قرار بدهیم......... با رژیمی که بوروکراسی حكومتي را درخدمت سركوب و جاسوسي گرفته است، مثلا در بحث جذب و جلب شخصیت ها و سازمانهاي دیگر به مقاومت، بارها به خود اين افراد گفته شد كه برای جذب كساني كه به پرنسيپهاي شورا و يا جبهه همبستگي متعهد هستند اقدام كنيد.
اگر افراد و دسته ها و خلایقی- که  ”در سایه ایوان سلامت نشسته اند“-(تاری از حنجره ابریشمی مرضیه در یکی ازاپرتهای گلهای رنگارنگ را بعاریت گرفتم) - نخواهند تنشان به تن خونین مقاومت سازمان یافته بخورد یا مانند جریان عراق میخواهند در لیست حاضری خورهای آمریکا باشند- آنکه ما را در لیست کرده بود –و اینها را ازتماس و همیاری با ما ترسانده و رمانده بود- گناه ماست؟ البته خواست راحت الحلقوم خوری شان- همچنانكه میل به خونین نشدن لباسهایشان و ترسیدن و رمیدنشان بخشی از حقوق بشر آنها است!. اما دیگر در هیچ کجای دنیا دعوت کننده و سفره دار صداقت و همبستگی ملی و مبارزه همه گیر را مورد مواخذه قرار نمیدهند. رجوع شود به دعوت بزرگ تاریخی شوراي ملی مقاومت مبنی بر پیوستن به جبهه همبستگی ملی که سه شرط بیشتر در آن نبود و نیست: سرنگونی تماميت رژيم- تشکيل يک جمهوری- جدايی دين از دولت. حالا اگر اينها باب طبع شما نيست، بفرماييد شما لطفا نوع بهترش را بياوريد تا ما هم نزد شما بياييم.
باری، پس از این دعوت تاریخی اگر کسی انتظار داشت و دارد که قبل از شرکت و تشریف فرمایی- که قرار شد تمام ترتیبات و حتی مخارج آنرا دبیرخانه شورا تقبل کند- پیش شرط گذاشته و از قبل بخواهد که: مجاهدین کمتر مسلمان باشند! این و آن اساسنامه وگفتمان را برای گروه و حزب خودشان نداشته باشند- و بحثهای درونی شان را كه مايه انسجام و حفظ قوام و دوام تشكيلات آنها در سنگری چهار دهه و بویژه دریک لیبرتی که قتلگاه است- نداشته باشند و ایده ها و آرمانها و  باورهای خود را  بدور بریزند-او نه میداند همبستگی چیست و نه ملی کدام است!....
آیا یک حزب و سازمان - همچنانکه ذیلا به تفصیل خواهم آورد -كه از قضا بنیانگذار این ائتلاف ملی و تاریخی از زندانهای شاه تا سی خرداد است- حق ندارد ایدیولوژی تشکیلاتی خود را داشته باشد- لسان و گفتمان و بقول فرنگی ها نراتیو خود را داشته باشد. آیا حزب سوسیال دمکرات آلمان وارد بحثهای درونی حزب دمکرات مسیحی خانم مرکل ِو ایدیولوژی مذهبی آن شده و بحثهای ایدیولوژیکی و رفرانسهای آنها به مسیح و الهام گرفتن از انجیل را افشاگری کرده و آنها را سکت و ضد دمکراتیک میخواند. به نظر شما یک سازمان كه چهل سال در سنگر مقابل شاه و شیخ جنگيده که در تمامي اين دوران جز  چند روز یا هفته اوایل پیروزی انقلاب بهمن -جملگی زیر فشار و قتل و قتل عام و توطئه و حمله همه جانبه- ازجمله حملات جنگنده هاي اف چهارده و موشکهاي اسکاد و حملات صدها موشک و تیر و تبر- بوده است. چگونه بايد تشکیلات خود را در مقابل دستگاههای مخوف دشمن دانا و لابی های معمم و مکلایش قرص و محکم کند؟
مهاتما گاندی اسمش مهندس مهانداس کرمچند گاندی بود. پیروانش که- به او عشق میورزیدند و او را می پرستیدند- به او لقب مهاتما - روح خدا-.دادند. هم مهاتمای بزرگ بر سر پیمان دمکراسی و کثرت گرایی توسط یک هندوالهی از مذهب خودگاندی شهید شد.. و هم آن سه نفر رهبران دیگر از سه دين اصلی - یعنی جواهرلعل نهرو و ابولکلام آزاد و پاتل یا  آيا  شورا و ائتلاف، او را به باد کنایه و انتقاد قرار دادند و گفتند که گاندی تو رهبر یک سکت هستی! چرا پوجا ( نماز هندی) میخوانی و چرا از ایدیولوژی هندویسم و داستان راما و همسر بزرگش و محبوب بزرگ هندوها- سیتا- و همچنین کریشنا و هانومان و شیوا و گانیش و راما بهاراتا- سمبل می آوری و مردم معتقد به این آیین ها و سمبل ها را علیه امپراطوری بریتانیای کبیر میشورانی؟  در هنگام دادن جایزه صلح نوبل به دالایی لاما در فرصتي كه پيش آمد و زمانیکه او وارد هتل گراند اسلو- برای اقامت در آن اطاق و سویت تاریخی محل اقامت برنده جایزه- شد- که همان شب اعطای جایزه- بر بالکن آن برای هزاران نروژی مشعل بدست سلام دهد- من -بعد از خاتمه کنفرانسی در باره مقاومت -در همان هتل و درست دردرب ورودی این مکان تاریخی- با او برخورد کردم. پس از معرفی خودم و مقاومت به او تبریک گفتم و در مقابل دوربین ها از او خواستم که برای پیروزی مقاومت ما دعا کند. (در آن لحظه فکر نکردم که چون من هومانیست هستم و او بودایی است نباید تسلیم ایدیولوژی او بشوم). در همین لحظه دیدم که چندین نفر از پیروان او که تبتی های مقیم نروژ و جاهای دیگر بودند روی زمین دراز کشیده و زمین زیر پای اورا میبوسیدند. ابتدا جا خوردم اما سپس بخودم گفتم که امری مربوط به دین و آیین و مذهب وتشکیلات اوست. جهان میداند که این مرد یکی از سمبلهای فلسفه رهایی و آزادی و صلح است و دهه هاست که در غربت هند و رکاب کشان- برای آزادی سرزمین کوهستانی و هیمالیایی اش و دمکراسی و آزادی و حق داشتن دین و آیین همه چیز را سر دست گذاشته است- آنهم در مقابل ابر قدرت  عظیم و حجیم و عریض و طویلی که همسایه نصف بیشتر جهان است- با یک جمعیت میلیاردی- که مع الاسف یک گروه کوچک بنام "فالون" و یا یک قوم کوچک بنام تبتی ها را بر نمی تابد و آنها را بخاک و خون میکشاند.
حالا چرا مجاهدين نباید از سمبل های عقیدتی و مذهبی خود -چون محمد وعلی و حسین و عباس - الهام جویند وعزم جزم خود  برای رهایی ایران زمین و استقرار دمکراسی مندرج در اساسنامه شورا را محکم تر نکند. مگر در مادرید-اشرف اسپانیایی ها- انبوهی چپ هومانیست – حتی ایدیالیست  و آنارشیست  درکنار مبارزان معتقد  به مسیحیت نبودند و با هم علیه فاشیسم فرانکو نجنگیدند؟  مگر رهبران  اینها هرکدام از سمبل ها  و داستان های تاریخی قوم و ایدیولوژی خود- چون مسیح مصلوب و قهرمانان چپ مترقی بخاک افتاده، داد سخن ها نداده و به آنها قوت قلب و الهام نمیدادند. مگر جنبش کشیشان انقلابی و استقلال طلب و آزادیخواه امریکای لاتین در دهه های پیشین یادمان رفته است؟ مگرنه اینکه اگر گروه مسیحیان مترقی نیوکالوینیست در امریکا نبودند توماس جفرسن ها و مان ها و مدیسن ها هرگزنمیتوانستند در مقابل توطئه امپراطوری کبیر و بنیادگرایان پوریتانیست دوام آورده و آن سیستم دمکراتیک و اولین قانون اساسی دمکراتیک جهان را پایه ریزی کنند. جمعی از بنیانگذاران لاییسیته- لیبرپانسه و ایده آوران جدایی دین از دولت خود از همین مذهبیون مترقی مثل لوتریست  ها و نیوکالوینیست ها و ... بودند.
   میشود بدون رودربایستی گفت که بر طبق قوانين حاکم بر هستی و قانونمندی و پویایي ”عمو تاریخ“- اگر مجاهدین با ایدیولوژی مترقی و تفسیر مترقی از اسلام – با رد ارتجاع قرون وسطایی همچون مارتین لوتر نبودند- و بر اساس قوانین تکامل هستی و تاریخ با شیخ مرتجع و ولایت فقیه و حکومت دینی چنین نبرد کبیری را شروع نمیکردند و در محور این شورای ملی مقاومت کثرت گرا و تا بن استخوان لاییک قرار نمیگرفتند- "وابولفه!"(به ابوالفضل به لری!) هرگز ائتلافي چنین محکم و گسترده و دیر پا- پا نمیگرفت- ميگوييد چرا! دلخورید که چرا چنین شد! تناقض دارید؟ برويد از ”عمو تاریخ” بپرسيد و بگذاريد مجاهدين کارشان را بکنند. دیگر اینقدر به پروپای آنها نپيچيد!. آخر ایها الناس نمیشود که یک سازمان از زندانهای شاه تا کنون هم چوب و طعنه و چماق و چاقو و تیر وتبر و بمب و موشک ارتجاع مذهبی بنیانگذار حکومت دینی را بخورد و هم آماج اینهمه تهمت و دروغ و توطئه از سوی کسانی باشد که به اصطلاح با حکومت دینی مخالف هستند. اگر به اندازه سرمویی یا بقول قاطبه همشهری من دم فیلی انصاف دارید باید قبول کنید که یک میلیاردم زحمت و رنج و فداي مجاهدین را برای مبارزه با حکومت دینی و استقرار بزرگترین سازمان مقاومت لاییک و ضد حکومت دینی نپرداخته اید. بهتان برنخورد. نفس عمیقی بکشید. یک لیوان آب  یا هرچه دوست دارید میل کنید. بروید در پارک زیبایی در این روزهای شاداب تابستانی قدم زنید- بعد پاسخ مرا بدهید.
باری ای بعضی سایتداران! اگر بدون خواندن بند بند اساسنامه و مصوبات شورا اگر قسم حضرت عباس خورده اید که بدون خواندن تمام این اسناد و مراجعه به تاریخ یکصد سال اخیر ایران زمین-بویژه پس از کودتای بیست و هشت مرداد و سقوط مصدق و تشكيل سازمان مجاهدین و با فراموشي عمدي داستانهای تعیین کننده چهل و پنج سال اخیر، به رژیم ایرانسوز آواره کن همه ما، حتي يك سوزن نزنيد اما جوالدوزی - با کالیبرسی و چهار!- به مجاهدین بزنيد ديگر نمیدانم چه اسمي بر شما ميتوان نهاد. جز اینکه بگویم که جان درجانتان کنند شما شلنگ بدستان- كار شما چيزي جز آب ريختن در آسیاب دشمن دانا نيست. ؟!. اگر در رفتار با این دو سوژه! از آن دو سوزن- مختلف القطر و کالیبر- بطور برعکس استفاده کردید  دوست مقاومت و مردم ایران هستید قدم و بیان و انتقاد و دعوایتان روی چشم ما. قدم را برای این آوردم که بدانید ما انتظار یاری و کمک را در حالی كه سوزن را نوش جان میکنیم داریم. در هیچ مبارزه تاریخی مقاومتی و در هیچ سنگری یک عده فقط سوزن انتقاد به طرف نمی زنند. ظرف آبی هم به "حسام تشنه" در سنگر میرسانند.
مگرشعارهایی که پیروان گاندی و ماندلا و دالایی لاما برای رهبرشان میداده  یا میدهند، یا شعار از "جان خود گذشتیم – با خون خود نوشتیم یا مرگ مصدق" با شعارهایی كه در وصف رهبری مجاهدین و پرزیدنت منتخب شورا برای دوران گذار، ميدهند در فلسفه مبارزاتی و بسیج نيرو و روحیه دادن به مبارزان چه فرقی با يكديگر دارند. هواداران و شرکت کنندگان در اکسیونها و تظاهرات و همایش های بزرگ و کوچک هم هرکدام با انتخاب خود شعاری را که مطابق ایده و عقیده و آرمانشان است تکرار میکنند. مثلا شعار"آزادی آزادی" –یا" زنده باد آزادی" –یا-"هیهات مناالذله"...یا "دمکراسی آزادی با مریم رجوی" یا "ایران رجوی رجوی ایران " یا"شیرهمیشه بیدار خدا ترا نگهدار"  یا " مرگ بر اصل ولایت فقیه  یا "مرگ بر خامنه ای" –"مرگ بر رفسنجانی  "مرگ بر خاتمی"  و"مرگ بر احمدی نژاد" سر مي دهند.
باری کسی که شعاری را اول بار فریاد میزند او در حقیقت آن شعار را به رفراندوم میگذارد. اگر کسی آنرا تکرار نکرد (بخوانید به آن نه گفت ) آن شعار خود بخود از تک وتا می افتد و ضعیف یا خاموش میشود......اگر گر گرفت و دم گرفتند اینها بینه و گواه رای آری دیگران به آن شعار است. آزادی شعار دادن که دیگر نباید تبدیل به یک بحث استراتژیک شود! حتما باید اسم کوچک مسعود رجوی" فرناندو"- یا "سیمون"- یا "ارنستو" باشد! تا شعار مربوطه انقلابی شده و قابل پسند باشد؟!. ما ایرانیها در کنار "صفات" دیگر- ملت خارجی دوست و خود کوچک بینی هستیم. شاید؟! هر کس پیرهنی برتن دارد یا کلاه و کفشی برسر وپا- برای تاثیر گذاری بلافاصله میگوید :خارجیه ها:! خیلی خود کم بینی میخوادها!-  ترک  این عادت "خیلی جیگر میخواد" ها!

شورا و ائتلاف برای چه بود؟
ما در چهارچوب بک پلاتفرم یک اساسنامه لاییک و کثرت گرا و بر اساس اعلامیه جهانی حقوق بشر- که فشرده اش طرح ده ماده ای خانم رجوي است- گرد هم آمده ایم. بزرگترین و سازمان یافته ترین اپوزیسیون تاریخ ایران هستیم. با کسی هم تعارف و رودربایستی نداريم .خود کم بینی يا خود بزرگ بینی هم نداریم و خاک پای ملت ایران و خاوران نشین ها هستیم. آنها که تمام گروهشان در یک فولوکس واگن-باضافه راننده- جامیگیرند یا ماکزیمم صد یا شاید دویست نفر را بیشتر نمی توانند دور هم جمع کنند و در طول عمرشان بيش از دو- سه گردهمايي در سالن يك هتل را نديده اند و هر روز مثل قارچ جبهه و شورا و انجمن درست مي كنند،- وقتی به ما میگویند که پایگاه مردمی نداریم مرغ پخته که هیچ- باطری خالی ماشین مش ممدلی را هم بخنده می آندازند!
گردهمایی هر ساله ما در پاریس را می بینند. حالا  اگر بگویند  صدهزار نفر یا نود هزار نفر- هشتاد- هفتاد –شصت- پنجاه هزار نفر ما دروغ است به آنها میگویم که باشد ده هزار نفر! مي بينيد كه با اين شرط هم  باز ما صد یا دویست برابر شما هستیم! پیدا کنید آن کافه نشین انقلابی و آن سایت نویس شارلاتان وخالی باف – آن نگران الدوله از اقبال ایرانیان و جامعه جهانی – و آن حسود دمی نیاسوده -وآن پرتقال فروش درمانده در منطق را!. اگر با وجود اينكه  حتي بر اساس آمار مورد قبول  شما ما همچنان  کماکان بر روی قسم حضرت عباس سوار و همچنان که میگویید- علیرغم آن عدد و رقم که اگر بقول شما هم استناد کنیم صد تا دویست تا پانصد برابرشما هستيم-ولی باز شما میگویید که ما پایگاه مردمی و بین المللی نداریم- باشد شما بقول آن هم ولایتی لراصیل من " اونجوری حساب کن! باشد دو دوتا  میشود سه تا!
بنابراین علیرغم همه این تشکیلات و این همه هوادار-.و اینهمه اکسیون و تظاهرات و این گردهمایی های تاریخی سالانه چندین ده هزار نفری و این همه پشتیبانی و حمایت هزاران هزار نماینده و سیاستمدار و وكيل و حقوقدان و کشیش و روشنفکر و ملت ها و پناهندگان همدرد ما از کشورهای مصیبت زده دیگر و همدلان و پشتیبانان و همبستگان خارجی ( بیاد بیاورید  کنسرتها و گردهمایی های ضد آپارتاید را درحمایت از نلسون ماندلا با حمايتهاي جهاني) و صدها انجمن ان جی او در سازمان ملل متحد و جهان و اینکه رژیم به اقرار خودش دست ما را در حوادث درونی و مبارزه زیرزمینی همیشه باز می بیند- اگردیگرنتوانستیم تمام کارگران و معلمان و دیگر  اقشار ملت ایران را در تهران و شهرها و ده ها یارگیری کرده یا عضو مقاومت کنیم- آیا باز باید بما نهیب زد که پس ما نمی آییم یا پس "ما میرویم"؟ گويي كه ایران فنلاند است و ما هم در آنجا دفتر و فرم پیوستن به حزب داریم.
دست کم یک شاهد زنده در اینجا وجود دارد. شخص بنده!- بعنوان یک دیپلمات سابق کشورم - درجریان شروع انقلاب سلطتنی عضو سازمان فراگیر زیرزمینی کمیته معروف هماهنگ کننده اعتصابات از طرف وزارتخارجه بودم.( بی بی سی پس از یک مصاحبه پس از پیروزی انقلاب با من که هنوز تحصن را ترک نکرده بودیم مرا: "ربل دیپلمات" یا دیپلمات یاغی خطاب کرد). دست برقضا  یار ارزنده و عضو ارجمند این شورا- دکتر منوچهر هزارخانی هم نماینده کانون نویسندگان و شهید حسین نقدی نماینده سازمان انرژی اتمی در آن کمیته بود. پس از پیروزی انقلاب ضد سلطنتی-من از بهمن تا مرداد یکهزاروسیصد پنجاه هشت و قبل از اعزام به بعنوان معاون سفیرو قبل ازجانشین سفیر شدن پس از دستگیری غم انگیز عباس امیر انتظام معاون سابق نخست وزیر -  هنوز در چند ماه آخرین اقامت در تهران در حاشیه خیابانها- و با نگاهی بغایت انتقادی و گاهی بد بینانه -اوضاع آن ماه های اول پس از پیروزی انقلاب را بررسي میکردم. پس از استقرار حکومت بازرگان و دادن پست وزیرخارجه به دکتر سنجابی- استاد حقوق ما و وزیر فرهنگ مصدق -که ما یادگارمصدق تصورش میکردیم- من باخون دل به نظاره ملاخور شدن آن انقلاب بواقع شکوهمند ضد سلطنتی نشسته بودم. می دیدم که اولین نخست وزیر انقلاب چگونه  شروع به تغییر اسم از مهندس بازرگان به مهندس "خفیف خائنانه"! کرده بود و دکتر سنجابی- جانشین دکتر حسین فاطمی –قهرمان تاریخ دیپلماسی ایران و مراد حرفه ای من – نیز با یک اخم "آقا امام" پست وزارتخارجه را ول کرده و یزدی را بجای خود نشاند!. در آن زمان این شاهد بدبین به نیروهای سیاسی – شاهد زنده ای بود که بروشنی ووضوح آفتاب میدهید- و اکنون گواهی میدهد - که آن چند ده نفری که  در اوج انقلاب- بهمراه آقای مسعود رجوی از اوین و جاهای دیگر بیرون آمدند -در عرض مدت کوتاهی به بزرگترین و پر هوادارترین و متشکل ترین گروه سیاسی تاریخ ایران تبدیل شدند. امری که فریاد وامصیبتای آن امام ماه نشين را كه "دشمن نه در واشنگتن است و نه در مسکو در همين تهران در امجديه است”! بهوا برد. امامی که ماه ها قبل از اقامتش در پاریس- نه با ایرفرانس بلکه روی بال نا فرشتگان   مستقیما از قرص ماه با کله بزمین فرود آمده بود.
القصه در مخوفترین دیکتاتوری تاریخ ایران و یکی از مخوفترین ها در تاریخ جهان- درغوغای انترناسیونال دلالان و مماشات گران و بی غیرت ها و در چنبره بزرگترین بلیات و سونامی هایی که کرارا و زنجیره وار بر سر منطقه ما وکشور ما نازل شده است- بفرما! "گر تو بهتر میزنی بستان بزن!" سخت ترین چدن ها و فولاد ها در این کشور و منطقه ذوب شده است جز ما و آنانی که مبارزه بی امان میکنند و تشکیلات خود را در هیچ شرایطی ول نکرده و مقیم ”سایه ایوان سلامت” نشده اند.
باری بعد از این بحثهای طولانی و هزاران ساعته در جلسات شورا و در جلسات جنبی- تازه ما دوستان نزدیک همان عصر و حتی نیمه شب و روزهای دیگر در محل استراحت شبانه یا کافه ای  یا در باغ و پارک - این صحبت های دوستانه را دوباره از سرگرفته و با هم بحث و جدل میکردیم.........در بالا هم به تفصیل گفتم که همه مسایل و بحث ها و ایراد و انتقاد ها در تمام سطوح و جلسات شورا و همه نشست های کوچک و بزرگ با فراغ بال مطرح میشد.

در دمکراسی های معروف جهان بويژه درکشورهای نوردیک و سویيس( که این یکی  سیستم اش همیشه باعث شادی روح ژان ژاک روسوست ) چند روش جا افتاده وجود دارد.  آنها را به سبک و سیاق ساده  لری خودم ذیلا توضیح میدهم: 
شورای ملی مقاومت یک پارلمان در تبعید است همانطوریکه شورای ملی مقاومت فرانسه بود و "موتساند بوگلسه " نروژ و "فریهتس روده" دانمارک و "اورانژاوردر" هلند  و و و. بودند. روش ها و مکانیسم های گروهی که در حال جنگ و در معرض حملات سیاسی و روانی و نظامی دشمن خونخوار مسلط بر خاک کشور قرار دارد کمی با مناسبات در کشور سوئد امروز  متفاوت است. اما جوهره تشکیل اجلاس و شورا و کمیسیون وکمیته و نحوه طرح پیشنهادات و طرحهای قانونی و اجرایی و تصویب آنها و گرداندن جلسه ها  یک ریشه و جوهر مشترک دارد:
هنر رییس انجمن و رهبر حزب و رییس  پارلمان  شورا و... این است که نگذارد این طرح  یا بحث ها  فورا به رای گیری کشانده  شود. زیرا بلافاصله اکثریت -چه مطلق و چه ائتلاف اکثریت نسبی- طرح را یا تصویب یا رد میکند و فرد یا اقلیت بحاشیه رفته و نظراتش در تدوین طرح یا لایحه چه در شکل و چه در محتوا بکنار گذاشته میشود. همینجا بگویم که آوردن یک بحث یا یک طرح و یا لایحه برای تصمیم گیری و تصویب یا رد- دو جور است: یا از بیرون مجلس- دولت و یا در حزب هییت اجرایی و شورای مرکزی آنرا پیشنهاد میکند و یا این طرح به پیشنهاد عضوواعضایی – برطبق آیین نامه – از پارلمان و یا شورا مطرح سپس در کمیسیون مربوط تهیه و به اجلاس آورده میشود. بنابراین رییس و مسئول جلسه و گروه و پارلمان  یا شورا- ابتدا میگذارد که بحثها بر سر مسایل و تصمیم گیریها آنقدر توسط  اعضا- با مدیریت رییس پارلمان یا مسول این شوراها- ادامه یافته وخود ایده یا متن طرح چکش کاری وحلاجی شود تا به یک اجماع منتهی گردد. یعنی طرح را آنقدر بالا و پایین میکنند و میتراشند که چیزی مورد قبول همه حاصل شود و اجماع پیش آید. در جلسات شورای حقوق بشرسازمان ملل در ژنو و کمیته سوم این سازمان در نیویورک-که خود من حدود یک چهارم قرن در هيئت هاي مقاومت در آنها حضورداشته ام- اگرطرح یک قطعنامه  به مرحله قبول همگانی رسید آنگاه رئیس جلسه اعلام میکند که دیگر احتیاجی به رای گیری نیست و به اجماع يا کونسانسوس رسیده است. ولی اگر نرسید- در یک ظرف زمانی معین دوباره بحثها و جدل ها ادامه مي يابد- یا اینکه عضوی تقاضای کفایت مذاکرات میکند و رای می آورد- . وسرانجام به رای گذاشته میشود. بدینسان با شمردن آرای مثبت و منفی و ممتنع لایحه یا طرح اساسنامه تعیین تکلیف میشود. رای گیری یکی از این سه حالت را ایجاد میکند.
الف.  به اتفاق آرا تصویب میشود
ب. به اکثریت مطلق تصویب میشود یعنی نصف بعلاوه یک
پ. یا همانند انتخابات پارلمانی اکثریت نسبی. مثل 45 و 30 و25 درصد.
در تمام مقاومتهای پیش و حال و پس ما در تاریخ- دیروز امروز و فردا- تا آنجا که من تا حدودی که در توان دارم دریافته ام و فهمیده ام- از جمله  سازمان چتری مقاومت و ارتش آزادیبخش نروژ- بحث و گفتگو و حلاجی و تراش دادن یک ایده یا یک طرح و برنامه در پارلمان و شورای آنها- بمنظور رسیدن به یک اجماع یا کنسانسوس- بهمین روال پیش رفت کار است.
چندین سال پیش یک نفر- که هنوز سه  ماه نبود كه عضو شورا ( آنهم با اختلاف یک رای) شده بود- بدون حتی استعفا از شورا به سراغ یک روزنامه فارسی لندنی رفت. یکی از ایراداتش این بود که مسعود رجوی آنقدر بحثها را کش میدهد و به گفتگوها  طولانی میکشاند و" سر همه را گرم میکند"! که آن طرح سرانجام پذیرفته شود!  تازه آقا سه دهه بود که دردمکراسی آلمان زندگی کرده بود!  تو خود حدیث مفصل بخوان از این مجمل! آقا را باش! میمانه جالینوس حکیم!
در سیستم تفكیک قوا - دولت یا کس وکسانی که مسولیت اجرایی دارند- وقتی مصوبات و خطوط کلی و اساسی را از مصوبه یک پارلمان یا یک شورا یا از یک کنگره سالانه حزب گرفتند- دیگر بر اساس تاکتیک و تکنیک خودشان اجرای آن قانون و مصوبه را در دست میگیرند. پارلمان و شورا میتواند آنها را استیضاح کند و با همان روال رای گیری بر اساس اکثریت آنها را عزل کند یا به آنها توصیه کند. که در این صورت توصیه فقط جنبه مشورتی دارد مثل قطعنامه ها و بیانیه های مجلس به یک مورد خاص سیاسی یا اجتماعی وبین المللی خطاب به دولت که قوه مجریه است. و یا درجلسات مجلس یا شورا تلاش کرده با وضع مقررات جدید بر اساس همان رای گیری اکثریت- اقلیت- مسیر را عوض کند. کمیسیون ها هم حکم وزارتخانه های شورا( که پارلمان مقاومت است) را دارند. هرکدام به کار خود مشغول میشوند. مانند وزارت خارجه -وزارت دادگستری- وزارت اقتصاد -وزارت یا سازمان انتشارات و رسانه ها- وزارت محیط زیست و وزارت امور ملیت ها........پس اگر کمیسیون محیط زیست گزارشی حرفه ای و کارشناسی آورد که مثلا دریاچه ارومیه هفتاد در صدش خشک شده و بهمین منوال تا ده سال دیگر مانند دریاچه اورال بکلی از صفحه زمین محو میشود- من عضو کمیسیون خارجی- که مانند مسول آن کمیسیون در ضمن عضو شورا یعنی پارلمان مقاومت هستم- اگر واقعا دلیلی ندارم که گزارش مسول این کمیسیون غلط یا متناقض است- باید به این کمیسیون و گزارش آن و طرحش برای اقدام  شورا در این مورد  یا دادن یک بیانیه یا تدوین طرح یک تصویب نامه در این مورد- اعتماد کرده و کار او را تسهیل و توصیه های او را گوش کنم. حالا اگر من عضو کمیسیون خارجه یا معاون و یا مسول آن- مرتب بگویم که گزارش کمیسیون امنیت و ضد تروریسم شورای ملی مقاومت را قبول ندارم این کمیسیون دروغ میگوید و با طعنه بگویم".......کارشناسان ...دفع خطر- در این مواقع همیشه حساس تاریخی (مگر نیست؟ سوال من پرویزاست) را از قدیم درکشوی کمیسیون مربوطه ( بخوانید طعنه برای تخطئه کمیسیون امنیت و ضد تروریسم شورا) حاضر و آماده داشتند ...."( نقل ازاعتراضنامه نامه آقای قصیم تحت عنوان برائت از مشرکین)- و تازه آنرا هم در کوچه و خیابان جار بزند- آیا باز میشود گفت که ایشان و آقای روحانی بااين استعفا قصد اعتلای شورا كه ”بزرگترین و قوی ترین و ... ” است را داشته اند. کمیسیون من هرچه میگوید درست است اما کمیسیون دیگر بد و اخ است و این ها را همیشه در کشوی خود دارد!. حالا مقاومت ها که هیچ - که برای انسجام در مقابل دشمن قهاردانا- هیچگاه در ملاء عام- چنین آبروی تشکیلات خود را نمی ریزند و گزگ بدست دشمن قهار نمیدهند که بگوید پس به اقرار خودشان و وزیر در تبعید خودشان افشاگریشان هم در باره توطئه ای تروریستی و نقشه های رژیم ما از بنیاد ساختگی است- بلکه هیچگاه وزیر محیط زیست نروژ و سوئد طی یک اعلامیه اعلام نمیکند که کارها و گزارشات وزارت یا سازمان مربوطه امنیتی و اطلاعاتی و ضد تروریستی غلط و فلان و فلان است و در "کشوی مربوطه" است!. در این کشورها در بدترین صورت در یک جلسه محرمانه هیئت دولت، وزیر مربوطه بطور بسیار سری میگوید من بکار این وزارتخانه یا این وزیر یا این نتیجه گیری شک و اعتراض داریم. دوستان! من که تاکنون بیش از چهل سال است که در اروپا تحصیل و کارحرفه کرده و فعالیت داشته ام  تا کنون چنین چیزی را حتی در این بهترین دمکراسی های عالم ندیده ام. باز یک مثل بسیارلری و ساده تر:
وقتی رییس جمهور آمریکا و یا فرانسه ویا نخست وزیر استونیا عازم رفتن از دفتربمنظورشرکت در یک ملاقات است- قبل  از خروج این مقام- وزارت امنیت وسازمان مربوطه ضد تروریستی میگوید ما اطلاعات وتحلیل داریم که گروهی امروز در بیرون به شما حمله میکنند پس این قرار را بهم بزنید. میشود وزیرامور مهاجرت -که همراه اوست- فریاد بزند که باز وزیر امنیت وضد تروریست چیزی ازکشوی مربوطه بیرون آورد. جناب پرزیدنت گوش نکن مردم منتظر هستند!

در روند اجرای امورکه کار کمیسیونها و مسول شورا و دبیرخانه است هرکس کار خود را میکند. دیگر وزیر مثلا راه و ترابری دانمارک هر روز به وزیرخارجه این کشور زنگ نمیزند که باید اینکار را در رابطه با روابط دانمارک  با روسیه انجام دهی. او میتواند در جلسه هیئت دولت توصیه های خود را بیاورد و یا اینکه دوستانه به وزیری و مسول کمیسیونی زنگ بزند و به او نكته اي را پیشنهاد  یا یاد آوری کند. اما اگر توصیه اش انجام نشد قهر نکرده یا خدای نخواسته کل کشور و پارلمان و تشکیلات را ترک نمیکند. اما او- که در سیستم شورای ما عضو پارلمان هم هست و ناراضی است- در اولین جلسه مجلس (بخوانید شورا)  طرح خود را مثلا مبنی بر لزوم قطع رابطه با فلان كشور را می آورد. اگر با همان مکانیسم بالا یا قانع شدن با مکانیسم اجماع  تصویب شد که هیچ. و اگر اکثریت به  طرحش رای مثبت ندادند او در اقلیت است و دیگر نباید کار را به طلاق و جدايي بکشاند و تازه این طلاق را هم بدون اینکه روی آن بحث  شود و در خانواده مورد مداقه قرار گیرد، که در هر مرحله اداری و تشکیلاتی و حقوقی و قضایی و جزایی حق افراد درگیر است- در کوچه جار بزند و همسایه ها را جمع کند. بویژه كساني را که به خون این خانواده یا این کشور یا این تشکیلات تشنه اند. جالب این است كه مدعي هم بشوند كه اين كار را برای بهبود امور-از سرخیرخواهی و برای پیشرفت و اعتلای این خانواده یا این تشکیلات  كرده اند!. دیدید که  این هم  تو" هور"من لر نرفت!.

حالا بر میگردم به آن پیامها. اول به آن اکثریت تقریبا نود و نه درصد که از سر دلسوزی در مقابل این استعفای دو عضو شورا- ناراحت و خشمگين بودند عرض میکنم:
عزیزان! من هم بسیار غافلگیر و شوک زده شدم. این امر در بین اعضا وهوادران مقاومت و عموم ايرانيان تعجب و خشم و انزجار بجاي گذاشت. ایضا در ایران انترلینک و دیدبان و نجات و ديگر ارگانهاي رژیم و گشتاپوی اخوندی بسیار بیش از سایتهای رسانه ای خارج ( که تنها سایت های مشخصی بودند) با استقبال مواجه شد. اين خود بهترین دلیل محل تاثیر گذاری کار است. چون حاج آقا مصلحی فکر کرده بود که مثلا شقه در درون شورا- بزرگترین و جدی ترین دشمن دست به يقه او- ایجاد شده است. اینجا را هم کور خوانده است. در یک انجمن و سازمان و یک حزب و بویژه در مقاومتي ديرپا و پر از" خار مغيلان”  اين كه  عده ای از قطار پیاده شده و عده ای سوار شوند، دور از انتظار نيست. آنچه مورد اعتراض و خشم است بقول آلبرکامو " فاسون" یعنی رویه و شکل و روش یک قضیه و یک اکت و عمل است که در اینجا هيچ بویی از قصد "بهبود امور" نداده و نمیدهد. در حالي كه حاج آقای مصلحی از آن بوی کباب گرفته بود.
برای تحلیل تاثیر"فاسون" و روش  این استعفا – نه خود استعفا که حق آنان است- و نتيجه آن داستان خود را در یک پوست فندق یادآوری میکنم:
من در طول زندگيم- دوبار یکی علیه  رژیم شاه ودیگری نظام شیخ بعنوان یک دیپلمات حرفه ای کشورم استعفا و دفکسیون علنی و آنتنی کردم.  در کیس اول در خود وزارتخارجه  و سالن آینه آن – که بنام سالن رضاشاه بود و ما تابلو سالن دکتر فاطمی رابر آن گذاشتم ودر آن تحصن كرده بوديم - من بعنوان مسئول آن اعتصاب در مقابل خبرنگاران خارجی یک کنفرانس مطبوعاتی دادم. یادم هست و اسنادش در آرشیو رسانه موجود است- که بی بی سی سرویس جهانی در خبرش مرا بعنوان "ربل دیپلمات " یعنی دیپلمات یاغی معرفی کرد.در کیس دوم سه سال بعد در بیرون کاخ سفارت ایران در اسلو در خیابان درامنز وین- در مقابل دوربین تلویزیون سراسری کانال یک آن. آر. کو- و روز بعد درکنفرانس بسیار بزرگی با شرکت بسیاری رسانه های مهم دنیا در گراند هتل اسلو بود. من  طی آن مصاحبه و آن کنفرانس مطبوعاتی- و متعاقبا صدها مصاحبه اختصاصی با رسانه های نوردیک و دنیا و رسانه های فارسی زبان- جنایات خمینی و رژیم ولایت را برشمردم و جدایی خود را از هيئت دیپلماتیک و سفارتی که رژیم نوساخته فاشیستی اشغال کرده بود – اعلام نمودم. شرح آنرا هم طی یک اطلاعیه مطبوعاتی به کلیه سفرای مقیم نروژ بعنوان خداحافظی از آن همکاران وهمطرازان دادم.اینکار بازتاب بسیار گسترده ای در رسانه های جهان داشت. اين اقدامي است با "فاسون" حساب شده خودش یعنی با آنتنی کردن هرچه گسترده تر آن . در اینجا  طرف مستعفی و دفکتور- با این آنتنی کردن در صدد اثبات حقانیت خود نسبت به طرف مقابل – که یکی بیشتر نیست- و بطریق اولي کوباندن و ضربه زدن به طرف مقابل است بله او مسقیما آن دولت یا حزب و یا سازمان را هدف قرار داده و به آن ضربه میزند و درنتیجه عکس العمل دولت یا حزب  یا سازمان مربوطه را برمی انگیزد چنانچه در اولین نمازجمعه بعد از استعفاي من- دراکتبر 1982 میلادی  رفسنجانی امام جمعه تهران  مرا خود فروخته به استکبار و مجاهدین ( بقول او منافقین ) خطاب کرد. بنابراین هرگونه استعفای در بوق آنتن و تبلیغات رفته از یک دولت یا حزب و تشکل و یا شورا یا مقاومت در پهنه این گیتی و در اداور متفاوت تاریخ نمی تواند  براي خير انديشي نسبت به آن دولت يا حزب باشد. بنابراين حق بدهيدكه اين جمله كه" ......ما باور کنید برای خیراندیشی شورا و مجاهدین استعفا داده ایم.....ما دلسوز خود و آنان و نیازهای جنبش بوده ایم. هنوز هم هستیم ........" " ده هور"(توجوال) این لراصلا نرود اين مطلقا پذيرفتني نيست، به همان اندازه كه من در 1982 به هنگام كنفرانس مطبوعاتي خير انديشي براي رژيم ايران داشتم، اين آقايان هم خير انديشي براي شورا و مجاهدين داشته اند.
باری این داستان هم مانند بسیاری دیگر فروکش میکند و بعد از مدتی از تک و تا می افتد...."بر ما گذشت نیک و بد اما تو روزگار فکری بحال خویش کن که این روزگار نیست".  فوقش ما هم روی دیوار اطاق کارمان می نویسیم "این نیز بگذرد" از قماش همه آن ضربه های میلیونها بار قوی تر که ما با تندرستی و به سلامتی پشت سر گذاشتیم و به پیش! و "آهن! آهن!" گویان به راه پر "خار مغيلان ”وبیابان مشقت"( عاریتی دیگر از آن اپرت) برای آزادی ایران زمین محبوبمان ادامه دادیم.
اما پاسخی هم به آن چهار پیام - دو اطلاعاتی و سربازان گمنام ارتش سایبری و  دو شاه الهی كه ” استاد دکتر خزایی” گویان مرا تشویق به استعفا فرمودند!:
"همواره ای پیام دهندگان! البته واضح و مبرهن است" که کورخوانده اید!. که این شورا که جدی ترین ائتلاف تاریخ- علیرغم همه کاستی ها و کمی ها هست- یک خانه اجاره ای یا ملک شخصی کسی نیست که مستاجر اطاق اجاره ای خود را پس داده یا مسافر از اتاق هتل بقول ما لرها! "چک اوت" کند. این خانه ای است که بنیانگذار آرمانی آن ستار و دکتر محمد مصدق و محمد حنیف نژاد و شکری پاکنژاد بودند و آرشیتکت و معمار سازنده و ماهر آن مسعود رجوی است. درکنار و همراه با همه نیروهای مترقی مذهبی-غیر مذهبی - چپ- دمکرات- ملی- مصدقی و آزادیخواه. آنانیکه از همان ابتدای انقلاب و حتی در زندانهای شاه صفوف خود را در مقابل ائتلاف اهریمنی دیگر که خمینی - توده - اکثریتی باشد- تشکیل دادند. بهمین خاطر و بعلت همین ائتلاف واین صف بندی تاریخی-  آخوندهای مقیم زندان شاه در ظرفهای مجاهدین غذا میل- یعنی کوفت- نکرده- در حمام بعد از آنها دوش نمیگرفتند و بر طنابی که مجاهد بر آن جامه خود را آویخته بود عبا و قبا وتنبان خود را آویزان نمیکردند!.
 کمی بخندیم!
 باری طوطیان شکرشکن- که هم بندان زندان قصر باشند- بسیار نقل کرده اند که آخوندهای مرتجع در همان زندان اصرار داشتند که آنها قبل از دیگران  زیر دوش بروند زیرا با فریاد وا اسلاما میگفتند که اگر مجاهدین و نیروهای مترقی و لاییک و طرفدار جدایی دین از دولت اول داخل شوند آن حمام نجس میشود!- در دیگ ها و ظرفهایی که با آن مجاهدین و نیروهای ائتلافشان در زندان غذا میخوردند خوراک میل- یا کوفت- نمیکردند. پیت های پنیری را که مجاهدین و این نیروها باز کرده بودند از بیرون شسته و قطعه های پنیر خود را با ورد و دعا آب میکشیدند- آیا تاکنون حدیث غسل پنیر شنیده اید!؟- عسگر اولادی و هم پالکی هایش همین غسل را به ملاقه ها میدادند. از این رو آنان به "اصحاب ملاقه" معروف و مشهور شده بودند!
 ایضا از زبان همین شاهدان عینی -زندانیان هم بند آخوند ها- شنیدم که آنها روی آن طنابی که مجاهدین و چپ ها و نیروهای ملی و مصدقی و لاییک- لباسهای خود را  نمي آويختند. اسلام ولایت فقیهی دو راه حل درخشان ارایه کرده بود. اولی عملیات مشکل گشایانه يكي از آخوندها بود که تنبان و یا زیر پیراهن خود را  در زیرآفتاب سوزان زندان قصر با دو دست گرفته و درهیات و  نقش چوب لباسی مدتهای طولانی در زیر آفتاب حیاط زندان بی حرکت می ایستاد. این امرقبل از خشکی تنبان- آقا را گیج و گرما زده کرده و به دهادریشن ( از دست دادن آب بدن) می انداخت- یعنی اول آقا.خشک میشد!!.  بعدها ابتکار بهتر و آسانتر و پر بارتری خلق كردند! (بهمان سیاق و ابتکاری که ماشین های انگشت بری را برای اجرای حدود ساختند) - و آن عبارت بود از پرتاپ کردن پیرهن و لباده و زیر پیراهنی و تنبان بروی شاخه های درختان بسیار بزرگ و کهنسال آن زندان -که یکی از قصرهای قاجار و سلطان صاحبقران بوده است. باری بعد از اینکه از خشک شدن این میوه های مکتبی و ولایی! مطمین میشدند – چون نه دستشان  و نه هیچ نردبانی به شاخه های دوردست نمیرسید- نعلین ها و دمپایی را اول شسته وآنها را نیزغسل طهارت داده و سپس چونان میمون در زیر این درخت و شاخه های پر بار! حلقه زده و نعلین ها و دمپایی ها را بسوی این شاخه های بی شمار پرتاپ میکردند! بهمان و سبک و سیاقی که ازگیل و زرد آلو از درخت چيده میشود !
   اگر سلطان صاحبقران که روزی در زیر این درختان صفا کرده -عرق کشمش و وافور خود را میخورد و میکشید- میدانست که روزی سرنوشت قصر قاجار و آن جلال و جبروت و جشن سرور و بزم و نشاط به کجا ختم میشود- شاید قبل از تیرخوردنش بدست میرزا رضا- و قبض روحش توسط عزراییل- از غصه دق کرده و بیخودی سرنوشت میرزا را به اجرای آن ترور و زحمت و زندان و شکنجه و اعدام نمی کشانید!.

سخن آخر

اگر کسی آن مرزبندي حنیف كه - "مرزبندي بین با خدا و بی خدا نیست بلکه بین استثمار کننده  و استثمار شونده است"- و آن سخنرانی امجدیه مسعود رجوی- "مگر میخواهم لعنت بشیم راه ما راه مصدق  است"- وآن ملاقات تعیین کننده بین مسعود و موسی با خمینی در قم و رد کامل حکومت دینی و جدایی مطلق از خمینی و ترک آن مجلس تاریخی –با کاندیداتوری آقای مسعود رجوی در اولین انتخابات ریاست جمهوری بعد از انقلاب که کاندیدای مشترک و  مورد حمایت همه نیروهای چپ و ملی و مترقی بود و خمینی از وحشت برنده شدن او، وی را به بهانه ای از لیست حذف کرد- يا تشکیل  شورا توسط این مجاهدین و رهبری آنها که در آن از همه ادیان ایران و ملیت ها و عقاید و ایدیولوژیها عضو هستند و همه محتوای اساسنامه و مصوباتش تا بن استخوان سکولار و لاییک است. یا با این شعار محوری و ریشه ای مجاهدين خلق- بزرگترین عضو شورا- که میگوید حکومت مذهبی ضرورتا به فاشیسم ختم میشود- یا اعلامیه ده ماده ای خانم مریم رجوی را که تا بن استخوان لاییک و بر مبنای هومانیسم و اعلامیه جهانی حقوق بشر است- را نادیده میگیرد......و ده ها و صدها مصوبه و طرح و بیانیه و اطلاعیه شورای ملی مقاومت در طول این نزدیک به چهار دهه را- جدی نمیگيرد و قسم حضرت عباس خورده است که تمامیت این مقاومت را مرتبا رد کند و چشم خود را بر همه این فاکتها و سوابق و راه رفته ببندد- ما ديگر نميدانيم چکار بايد کنیم. جز اینکه هرکس به هر چه اعتقاد دارد دعا کند که دیگرانی که ما را نمی شناسند و تبلیغات رژیم و گشتاپویش راه درک حقیقت را بر آنها بسته است- نگذارند خمینی زدگی پاسیو و عاجز زمینگیرشان کند. اگر کمک و حتی دعایی برای ما نمیکنند دست كم در نبرد با این دیوي كه  از اعصار تاریک تاریخ تنوره کشیده - به این سازمان و این تشکیلات که همه چیز خود را سردست گرفته است پشت پا نزند. مگر پشت پا در این شرایط خطیر- سنگر به سنگر- "شناعت" و "شقاوت" و "خیانت" به عالیترین مصالح جنبش مقاومت در برابر رژیم آخوندها"  نیست.  اگر نيست پس چه اسمي بر آن ميتوان نهاد.. ترجمه ديگري از آنچه گذشت اين است كه كاري بسیار زشت و جور و ستم بزرگ و از پشت خنجر زدن بود، به بزرگترین و سازمان یافته ترین نیروی اپوزیسیون ایران حتی به گواهی کسانیکه اصلا روی خوشی به ما ندارند،. بقول گونار سونسه - از بالاترین قهرمانان مقاومت نروژ- حامل بالاترین مدال افتخار تاریخ کشور- كه در ملاقات با خانم رجوی در مقابل روزنامه شماره یک نروژ گفت: بگذارید هر برچسبی میخواهند به شما بزنند همین ها را در باره ما هم میگفتند و گشتاپوی هیتلر از آن بهره ها میگرفت. تمام مقاومت ها از دید معاندین و دشمنان تروریست و بدنهاد هستند.
اما خطاب به عوامل آشكار و ناشناخته اطلاعات رژيم که مرا دعوت به خروج از این خانه تاریخی کردید! بدانید که من اجاره نشین این خانه نیستم بل خود کارگری از خشت گذاران این خانه و پیرو آن بنیانگذاران و همره آرشیتکت و معمار تاریخی این خانه هستم.من نه تنها خانه خود را ترک نمیکنم- بلکه به کوری چشم شما وخامنه و مصلحی و شرکا- با استفاده ازتمام توان حرفه ای و انرژی خود به خدمت در این خانه تاریخی ادامه میدهم ....همانطور که سه سال در کنسولگری ایران در هند- بطور زیر زمینی به دانشجویان مخالف شاه پيوستم و در طول انقلاب به آن پيوستم و در سازمان زیرزمینی برگزاری اعتصابات کارکنان دولت و سازمانهای ملی فعاليت کردم و در مقام سفارت در سوئد و نروژ نیز با پیوستن مخفیانه به مقاومت، در آن سفارت رژيم خميني هرخدمت ناچیزی را که در توان داشتم انجام داده ام. از سی ویک سال پیش هم بعنوان یک دیپلمات وحقوقدان حرفه ای در خدمت این شورا و این مقاومت هستم. مقاومتی که در مقابل این دیو خونخوار کف بردهان و آن انترناسیونال مماشات و سوداگری و بی غیرتی- در تمام سرفصلهای تاریخی و سربزنگاه های استرآتژیکی- زیر این همه فشار و رنج و ظلم و ستم و توطئه به دستاوردهای مهم زیر تا کنون نایل آمده است:
الف. از همان ابتدا بزرگترین صف بندی در مقابل ارتجاع و بنیادگرایی و فاشیسم مذهبی را تشکیل داده است
ب. با محوری بودن یک سازمان مسلمان مترقی و ضد بنيادگرا و ضد تمامیت خواهی و توتالیتاریسم آخوند و فقیه پادزهر بنیادگرایی شده است. چیزی که بهار عرب هنوز کم دارد و در فقدان آن دست و پا میزند.
پ.  قطع ادامه جنگ ضد میهنی پس ا زخروج عراق از خاک میهن و آمادگی آتش بس و ایضا آمادگی کشورهای عرب برای دادن غرامت به ایران- جنگی که با شعار آخرین نفر و آخرین خانه به بهانه " فتح قدس از راه کربلا"- شش سال دیگر ادامه یافت- صدها هزار جوان دبیرستانی و دانشگاهی و کارگر و زحمتکش دیگر را به کام مرگ و معلوليت کشاند و صدها شهر و هزاران دیار و روستا را نابود کرد- درحالیکه فرزندان خامنه ای و رفسنجانی و خاتمی و دیگر سران جهل و جنایت شرکت های نفتی تشکیل داده- در دانشگاه های خارج تحصیل و در بدترین فساد تاریخ ایران حسابهای بانکی خود را غنی سازی میکردند.  کتابی اکنون پیش روی من است که در آن شش هزار پارلمانتر و سياستمدار دنیا- حتی چند نخست وزیر- طرح صلح شورای ملی مقاومت را با دولت عراق برای پایان دادن به آن جنگ خانمانسوزهشت ساله  بین دو دولت نه دو ملت-  که در آن با تاکید به  قراردادهای مرزی الجزایر1975 و استقلال و حاکمیت ملی وسرزمینی دو کشور - مورد حمایت قرار داده و آنرا مبنای یک آتش بس وترک مخاصمه و صلح پایدار بین دو ملت ( رنجدیده و دیکتاتوری تاریخی زده ایران و عراق) دانستند. حالا بگذارید بوق های گشتاپوی ولایت سلطان خامنه ای- خلیفه دوم- و بلندگوهای داخلی و خارج کشوری اش هرچه میخواهند دروغپردازي كنند. جوانان و نسل های حال و آینده ایران خود با پیگیری این دورانهای تاریخ معاصرکشور- قطعا به ریش و عبا و قباي آنان و به ترکیب لابی های فوکول کراواتی آنان خواهند خندید.
ت. توطئه خمینی را- پس از نوش جان کردن زهر آتش بس، بر سر کتاب سلمان رشدی- که نه یک کلمه اش را خوانده ویا فهمیده بود- و صرفا برای سرپوش گذاری بر تضادهای درون رژيم و عواقب نوشيدن جام زهر بود - خنثی کردند.
ث. برنامه اتمی این رژیم مخوف و ایرانسوز را که صرفا برای ارعاب جهان و مردم ایران بود- افشا و همانند شیر جوانان نروژ بلایی را که بر سر مرکز اتمی آب سنگین هیتلر در روکین نروژ آمد- بر سر سایت های اصفهان و اراک و نظنز و پارچین آوردند.
ج- توطئه و راه بند بزرگ مماشات گران عصر جدید يعني لیست های بی آبروی تروریستی را برای همیشه نقش بر آب نمودند.
چ-  دعاوي و دروغهاي جديد و قديم گشتاپوی خامنه ای را خنثي ميكنند. اخيرا در مورد ادعای "مرگ های مشکوک" و "طلاق های اجباری" كه همزمان با استعفاي اين آقايان بالا گرفته بود، کمیسیون قضایی شورا اعلام كرد که اگر هركس براي اين اتهامات دلیل دارد دریک دادگاه ارایه دهد. آيا بيش از اين ميشود منصف و منطقي بود و اعتماد به نفس داشت. آیا این کمیسیون قضایی شورا صلاحیت رسیدگی به اینکار و این اتهام سخیف را علیه سازمان محوری شورا ندارد. آیا این صرفا یک کار مجاهدینی است همانطورکه  در یکی از ایرادات اعلام شده است!
ح- تشکیلات خود را درزیر بالاترین فشار و ضربه های رژیم و ایادیش و دراوج حمله و کشتار و موشک باران مانند جان شیرین حفظ کرده اند.
و دست آخر و مهمتر اينكه توطئه ردیابی و از بین بردن بنیانگذار و مسول شورای ملی مقاومت را- که پروژه شماره یک گشتاپوی ولایت و دیکتاتوری مطلقه است را سد کرده اند. پروژه اي كه خامنه اي و ريزه خواران رنگ و وارنگش مانند مالكي و كوبلر هم آنرا دنبال ميكنند. گشتاپوي خامنه اي از آن نوع سازمانهای اطلاعاتی است که جان جورج واشنگتن و گاندی وبولیوار و مصدق و ینس کریستیان هوگه رهبر مقاومت وماکس مانوس قهرمان نروژی مقاومت را هدف قرار ميدادند. حتما لازم نیست که یک نابغه جنگهای چریکی و یا متخصص استراتژی جنگهای کلاسیک باشی تا بدانیکه درهر نبرد وجنگی اگر فرمانده طرف را زدی وازمیان برداشتی بزرگترین ضربه کاری را به دشمن خود وارد کرده ای و حتی در بعضی مواقع آنها را به شکست کشانده ای.حتی یک مثل تاریخی کلاسیک وجود دارد" نبردهستینگ" در انگلستان قرون وسطی.
 در زمان تشکیل ارتش آزادیبخش نروژ(میلورگ)  ینس کریستیان هاوگه رهبر مقاومت و ماکس مانوس قهرمان بلا منازع مقاومت مسلحانه شد. بر اساس اسناد تاریخی در گزارشها و عکس ها و موزه ها ونقل قول های آنانیکه هنوززنده اند-  رییس سازمان گشتاپو در نروژ بنام هلموت رینهارد- ازهمان ابتدا تا پایان ماموریت خود در نروژ یکی از مهمترین و حیاتی ترین پروژه هایش پیدا کردن هوگه رهبر مقاومت( که القضا یک وکیل دادگستری بودکه بعدا وزیر دادگستری شد) و ماکس مانوس قهرمان عملیات مسلحانه بود. اوشخصا این بزرگترین عملیات اطلاعاتی و امنیتی را رهبری میکرد-. اعضای مقاومت با جان ودل- و گاهی با فدای جان خود – در حفظ اسرار مربوط به رهبرشان و حفاظت او -که  اولویت شماره یک بود- بجان میکوشیدند. پس از سقوط هیتلر و آزادی نروژ- از قضا خود هلموت راینهارد -رییس گشتاپو بهمراه بسیاری دیگر- مکان مخفی اش کشف و درزندان مرکزی شهر محبوس گردید. عکسی تاریخی در این باره اکنون زینت موزه ها و کتابها واسناد مقاومت است. دراین عکس تاریخی صحنه ای دیده میشود که ماکس منوس به دیدار رییس گشتاپوی هیتلر( بخوانید آخوندمصلحی)- به این زندان میرود. او بعنوان ملاقاتی به سلولش رفته و با دست دادن به او خود را چنین معرفی میکند: اسم من ماکس مانوس است همانکسی که چهارسال است که  دنبالش میگردی. من الان خودم  آمده ام که هم قیافه ام را ببینی و هم بگویم دیگر زحمت نکش من خودم پیش تو آمده ام!  بفرما سیگارمیکشی ؟ و قوطی سیگار را جلوی او میگیرد. باری به حاج آقا مصلحی  بشارت میدهیم که اگر زنده ماندیم و بساط تان را مردم و مقاومت ایران برچید آنگاه دیدار ها تازه خواهد شد!
واما  کلام آخر در پاسخ آن دو سربازگمنام ارتش سایبری خامنه ایی و آن دو شاه الهی :

شما در پیامهایتان گفته اید: "استاد دکتر خزایی! چرا شما سکوت کرده و نمیروید از این شورا":
از آنجا که قطعا در اینجا مقصود شما از" استاد ودکتر" موجوداتی است که نوع راه راه آن در آفریقا يافت ميشود! بنده عرض میکنم که "استاد ودکتر" خودتی!

پرویز خزایی
30 خرداد 1392 برابر 20 ماه ژوین 2013 سالروز شروع مقاومت عليه ديكتاتوري ديني - اسکاندیناوی