۱۳۹۲ شهریور ۱۷, یکشنبه

متن سخنرانی دکتر منوچهر هزارخانی در مراسم گراميداشت شهيدان قتل عام در اشرف


در مراسم گراميداشت شهيدان قتل عام در اشرف
دوستان گرامي،
بالاخره معجزه رخ داد و يك گروه از مأموران ملل متحد توانستند سه روز بعد از قتل عام پناهندگان اشرف به دست مزدوران مالكي، 52 جسد تير خورده و بي جان با دستان دستبندزده شده را مشاهده و شمارش كنند. اين را خبرگزاري رويترز اطلاع داده و در ضمن تكذيب كرده است كه نيروهاي عراقي در حال آماده شدن براي يورش به ساكنان باقي مانده هستند! رئيس پليس ديالي هم هرگونه محاصره كمپ را ـ كه همه از آن خبر دارند ـ تكذيب كرده است. به گفتة همين كلاغ خوش خبر، سازمان ملل، ايالات متحدة آمريكا و انگلستان «هم خونريزي را محكوم كرده و هم خواهان تحقيقات در اين زمينه شده اند». ولي از مشخص كردن طرف مقصر در اين كشتار «خودداري نموده اند» (لابد براي حفظ بي طرفي!) وزارت خارجة آمريكا در روز يكشنبه «خواهان اقدام فوري مقامات عراقي براي تأمين فوري امدادهاي پزشكي به مجروحان و تضمين حفاظت اين كمپ در مقابل هرگونه خشونت يا آسيب بعدي به ساكنان شد».
بدين ترتيب، هم چنان كه ملاحظه مي شود، «اقدامات بين المللي » عجالتا از مرحلة حرف تجاوز نكرده تا قاسم سليماني فرمانده آدمكشان نيروي قدس فرصت داشته باشد درجلسه خبرگان به ماموتهاي حاضر در جلسه اطلاع دهد كه «اين قضيه مهم تر از حملة مرصاد بود و در واقع وعدة خدا محقق شد». او در مورد نحوة تحقق وعدة خداوند حرفي نزد، ولي در مورد سوريه و اين سؤال كه «چرا اين قدر از آن حمايت ميكنيم»، گفت كه به تبليغات دشمن توجه نداريم «چرا كه سوريه خط مقدم مقاومت بوده و اين واقعيت انكارناپذير است. ما وظيقه داريم از مسلمانان حمايت كنيم زيرا آنها زير فشار و ظلم هستند».
گمان مي كنم پيش از اين در انتقاد از مجاهدين در جاي ديگري گفته يا نوشته ام كه آنها دو نقطه ضعف بزرگ دارند. اول اين كه تا بن استخوان آرمان گرايند. دو ديگر آن كه سازماني بي نظير در عزم و ارادة رزمندگي دارند؛ اولي به آنها امكان مي دهد زندگيشان را هدفمند كنند، و دومي، راه تحقق هدف را برآنها مي گشايد.
از اين بيشتر چه مي خواهيد براي آن كه مورد نفرت آخوندهاي بي اصل و ريشه، پاسداران مزدور و سياست بازان نان به نرخ روز خور باشيد؟ اما لازم است اضافه كنم كه جمعيت دنيا فقط از اين انگلهاي بشريت تشكيل نشده است. ستمديدگان سراسر جهان دوستان ما هستند هرچند همه شان لباس سياستمداري يا زمامداري به تن نداشته باشند.
امروز دوستان مجاهد ما در حالي كه با غرور تمام و به حق، چهل و نهمين سالگرد تأسيس سازمانشان را جشن مي گيرند و در حالي كه براي همرزمان از دست رفته خود غمزده و عزادارند، با اين همه با ترتيب دادن تظاهرات و راهپيماييهاي پرشكوه در بيشتر كلانشهرهاي عالم و دعوت از مردم كشورهاي ميزبان به پيوستن به اين تظاهرات احساسي و عاطفي و در عين حال آرماني، در حال گسترده تر كردن مباني همبستگي و همكاري بين لايه هاي زيرين و نيروهاي پرشور و فعالي هستند كه همه، روي هم و در كنار هم. طرح اوليه يك جبهه جهاني ضدبينادگرايي را تداعي مي كنند؛ جبهه يي كه از سوي ديگر، مريم و همكاران و همرزمانش براي ساختن آن صميمانه در تلاش اند.
جبهه جهاني ضدبنيادگرايي ناقوس مرگ همه نيروهاي ارتجاعي و انسانيت ستيزي است كه جهان امروز را به كثافتي كشانده اند كه شاهدش هستيم.
دوستان عزيز و گرامي، براي خاتمه دادن به حرفهايم اجازه بدهيد سخنگوي جمع در همصدا شدن با صبا هفت برادران باشم: «تا آخرش ايستاده ايم»

۱۳۹۲ شهریور ۱۳, چهارشنبه

فیلم حمله وحشیانه به مبارزان و مجاهدان میهن مان در شهر اشرف



فیلم حمله وحشیانه و قتل عام مبارزان و مجاهدان میهن مان در شهر اشرف که بزرگترین آرزو برایشان شهادت در راهی است که انتخاب کرده اند 

ننگ و نفرت ابدی ما بر دودمان سرتاسر ننگ و نکبت آخوندی و حامیانشان باد

به کوری چشم دشمنان با هر ضربه ای مجاهدین مصمم تر و مستحکم تر و پرتعداد تر از قبل شده 
و با جنگ صد برابر بند از بند رژیم بگسلیم 

هزاران هزار شهید با خون خود مسیر مقاومت را گلباران کرده اند 

 این پنجاه و دو گل پرپر شده هم اکنون در کنار یاران و همرزمان شهید خود هستند و چه مظلومانه و با دستان بسته بشهادت رسیدند

به امید سرنگونی رژیم نکبت و شوم دیکتاتوری آخوندی 

مرگ بر خامنه ای    لعنت بر خمینی


۱۳۹۲ شهریور ۱۰, یکشنبه

در يورش مسلحانه به اشرف از نیمه شب گذشته تا ساعت 11 امروز به وقت محلي 35 شهيد شناسايي شده است

تا ساعت 11 صبح  يكشنبه به وقت محلي، 12شهيد ديگر در قتل عام پنجم اشرف شناسايي شده اند به اين ترتيب شمار شهيدان اشرف تا اين لحظه به 35تن بالغ مي‌شود.
12شهيدي كه جديدا شناسايي شده اند، عبارتند از حميد باطبي، احمد بوستاني، احمد وشاق، قاسم رضواني، قباد سعيدپور، ناصر سرابي، حسين مدني، اردشير شريفيان، فريبرز شيخ الاسلام، ذكريا پورمحمدي، ياسر حاجيان و حسن غلام پور.
ساير شهيدان عبارتند از گيتي گيوه چيان از اعضاي ارشد شوراي رهبري سازمان مجاهدين، ميترا باقر زاده، ژيلا طلوع، فاطمه كامياب، مريم حسيني، مجيد شيوياري، عظيم نارويي، رحمان مناني، حسن جباري، سعيد اخوان، حسين رسولي، ناصر حبشي، علي اصغر مكانيك، علي محمودي، ابراهيم اسدي، مهدي فتح الله نژاد، عليرضا خوشنويس و محمود رضا صفوي.
مقاومت ايران، خواستار اقدام فوري دولت آمريكا و شوراي امنيت ملل متحد براي متوقف كردن كشتار ساكنان و مجازت عاملان و آمران اين جنايت عليه  بشريت است.
شايان يادآوري است كه پيش در آمد قتل عام پنجم قطع آب و برق از روز 10 اوت بود كه متعاقبا در اثر فشارهاي بين المللي ناگزير گرديد كه بطور محدود ساعاتي  را در روز وصل كند.

دبيرخانه شوراي ملي مقاومت ايران
10 شهريور 1392(اول سپتامبر2013)

۱۳۹۲ مرداد ۲۸, دوشنبه

پس از خروج هدایا،امحای اسناد هدایای احمدی نژاد در سعدآباد

نمونه ای از اخباری که گوشه ای از عمق خیانت این رژیم را نشان میدهد

آینده نیوز : پس از خروج غیر قانونی هدایای رییس جمهور از ساختمان این موزه در مجموعه سعدآباد، خبرها حاکی از امحای برخی پرونده های مربوط به هدایا توسط بازماندگان تیم احمدی نژاد در موزه سعدآباد است.

یک منبع آگاه با اعلام این خبر به خبرنگار «آینده» گفت: پس از خروج غیرقانونی هدایای رییس جمهور از موزه ریاست جمهوری در شب مراسم تحلیف رییس جمهور منتخب، مسئولان دفتر رییس جمهور سابق به کارکنان موزه هدایا دستور دادند تا همه اطلاعات مربوط به هدایا شامل پرونده ها ، فهرست و عکس هدایا منهدم شود و از بین برود.

متاسفانه طی دو روز گذشته، برخی بازماندگان تیم رییس جمهور سابق در تشریفات ریاست جمهوری، پرونده ها و اسناد مربوط به هدایای ریاست جمهوری را از محل موزه خارج کرده اند.

این اتفاقات در حالی در زیرمجموعه های دفتر رییس جمهوری رخ داده که دو هفته از انتصاب دکتر محمد نهاوندیان به سمت رییس دفتر رییس جمهور می گذرد.
سایت مشرق هم دیروز نوشته بود:گزارش ها حکایت از انتقال دوهزار و 530 قطعه از هدایای خارجی احمدی نژاد از مجموعه سعدآباد به محل دیگر دارد. این هدایا به وسیله هشت کامیون منتقل شده است.

گفته می شود محلی که برای استقرار هدایای خارج شده از سعدآباد در نظر گرفته شده، ساختمان هفت طبقه "لادن" در میدان ونک است که متاسفانه هدایا بدون حضور و نظارت کارشناسان موزه داری و اسناد ملی، با عجله ، بدون رعایت استانداردها و به صورت فله ای در طبقات این ساختمان جا داده شده که متاسفانه برخی از هدایا دچار آسیب شده است .

دو هفته پیش، برخی رسانه ها با انتشار خبری اعلام کردند، هدایای خارجی روسای جمهور و مقامات عالی کشور - که در یادمان ریاست جمهوری و موزه هدایا  در ساختمان 240 سعدآباد نگهداری می شود- ، در ساعات پایانی جمعه شب (11 مرداد ) چند ساعت پیش از آغاز مراسم تنفیذ ریاست جمهوری، با چندین دستگاه کامیون به مکانی نامعلوم منتقل شد. پیگیری رسانه ها در این زمینه در هاله ای از ابهام باقی ماند؛ چرا که کارمندان روابط عمومی ریاست جمهوری و مسئول روابط عمومی کاخ موزه سعدآباد در این زمینه اظهار بی اطلاعی کردند و جواد پاسپانیان مدیرکل تشریفات ریاست جمهوری ترجیح داد سکوت کند و پاسخگوی تماس های خبرنگاران نباشد.

گفتنی است ساختمان 240 سعدآباد واقع در مجموعه تاریخی سعدآباد، در سال 83 با مصوبه شورای اسناد ملی و مصوبه هیئت وزیران ، با هدف نگهداری هدایا و اسناد دو دوره ریاست جمهوری سید محمد خاتمی تجهیز و با حضور مقامات کشوری و رییس دفتر رهبر انقلاب در سوم خرداد 84 رسما به عنوان موزه هدایای رییس جمهور راه اندازی شد .

پس از روی کار آمدن دولت محمود احمدی نژاد ابتدا موزه هدایای ریاست جمهوری سید محمد خاتمی پلمب شد،  بازدید عمومی مردم از موزه به تعلیق درآمد و کارکنان آن که از سوی سازمان اسناد و کتابخانه ملی مسئولیت اداره موزه را بر عهده داشتند، اخراج شدند و به جای آنها کارمندان تشریفات ریاست جمهوری در موزه مستقر شدند. هدایای دو دوره ریاست جمهوری احمدی نژاد در این موزه نگهداری می شد.

۱۳۹۲ مرداد ۱۹, شنبه

پرويز خزايي: توضیح دوم به هموطنان



بعد از پاسخی، که به هم میهنان در باره استعفای دو عضوشورا دادم، آقای کریم قصیم، یکی از این دو عضو سابق شورا، اندک اندک موضعگیریهایی میکند، که یا در فیس بوک خودش یا در چند سایت و کانال کوچک منتشر میگردد.
البته برخی از این موضوعات برمیگردد به داستان زندگی سیاسی خودش و سوابقی که داشته كه به ما ربطي ندارد. اما چون مصاحبه کننده، یا خود وی، اصرار و عمد دارند، که  کماکان، نظرات و ادعاهایی را عنوان کنند که مستقیماً به مقاومت مربوط میشود- هر آدم منطقي و منصف اين نتيجه را ميگيرد که موضوع تنها خداحافظی وخداقوت، "ما رفتیم" و انتقاداتی که به آنها پاسخ داده شده، نيست. باری هرروز درمی یابیم که، از دلسوزیهای اولیه در باره اشرف و لیبرتی دیگر خبري  نیست- بلکه القای این امر است که، گویا سازمان بزرگ و گسترده مجاهدین خلق، کم کمک باید قبول کنند که در انتخاب رهبر و مسئول اول خود بسیار اشتباه کرده است وهمه این مشکلات سخت و صعب مقاومت در مقابل فاشیسم خونخوار، و سونامی های منطقه يي و جهانی و سیاست مماشات و دلال بازی، یا تقصیرمستقیم رهبران مورد علاقه و انتخاب و تأیید آنان است یا در اثررهبری بد آنها! همین جا باید به صراحت بگویم که این خود توهین فاحشی است به عقل و شخصیت انسانی وسیاسی تک تک مجاهدین و ساكنان اشرف و لیبرتی، که نیم قرن است برای آزادی و رهایی مردم از یوغ ملوکانه وشمشیر ولایی، تمامیت هستی خود را، در کمال انتخاب و اگاهی، سردست گرفته اند. توهینی آن هم در حق مجاهدینی که در ردیف آگاه ترین، با سوادترین و مبارزترین فرزندان ایران زمین هستند. به عبارت دیگر ایشان و هم محفلانشان، به آنها میگویند که ای امیزخیزیان در محاصرة قشون ظلم و ستم موشک و تیر و تبر!، هر بلایی برسر شما می آید تقصیر ستار و باقر خان است. یادمان می آید که رژیم سالهاست میگوید که ما بدنه سازمان را مورد عفوقرارداده ایم. تنها رهبرانشان بد هستند. اینها رهبران خود را ول کنند و به ایران اسلامی و به دامان رأفت اسلامی بشتابند!؟ اگر این آب در آسیاب خامنه ای نیست پس ما برسر شناسایی مفهوم آسیاب وهویت خامنه ای باهم اختلافات علمی داریم.
بنابراین من به نوبه خودم مجدداً- به عنوان یک عضو شورا و سفیر و نمایندة این مقاومت خونین و پایدار، پاسخ دیگری را لازم می بینم. صرف نظر ازمحدودیت تعداد کاربران و لایک زنان- این قبیل ادعاها وتحلیلها، و اکنون، گرا گرفتن علیه رأس تشکیلات، حکم نمک پاشیدن برزخم های امیرخیزیان زمان در زیر موشک و رنج و شکنج  را دارد. عجالتاً بگوییم  نمک پاشی، در خوشبینانه ترین حالت!
پس بر بستر یک سری نکات پایه  پیش برویم:
1. پاسخ شورا، در دو بیانیه رسمی، تنها متن رسمی و قابل استناد در باره اصل و نحوة استعفا و ایراداتی است، که به حکم همان آزادی بیان - یعنی آزادی پاسخ دادن به یک بیان- رسماً منتشر شده است. دیگر اگر کسی، در رسانه يي اجتماعی، نظر شخصی خود را میدهد بدانیم که نظر خود اوست وناشی از واکنش درونی یک انسان به یک رویداد و پدیده اجتماعی و سیاسی. اگر در این وانفسای توطئه و آتش و خون در منطقه و عراق و در لیبرتی، کسی در مقابل این موج تبلیغاتی علیه رهبران سازمان ومسؤل شورا، آه وناله واعتراضی میکند بسیار قابل فهم ومحترم و ارزشمند است. اما ما از توهین شخصی و دشنام (اگرفرضاً درجایی آمده است، که من تا این لحظه ندیده ام)، فاصله میگیریم. در این مورد توضیح کامل در مقاله اول دادم و به آن دوباره- با ایقان بیشتر- ارجاع میدهم.
نکته جالب اینکه هرچه هم پیش می رویم به درستی بیانیه شورا در پاسخ به ایرادات و مشکلات ایشان بیشترباورمند میشویم. روندی که این روزها، این عضو مستعفی، پیش گرفته کم کمک، و اندک اندک، هیچ خبرونشان دلسوزانه يي در جوهر امر از "استعفای ما برای پیشبرد و خیر صلاح است"  ندارد.
 باز تأکید کنم که، در مقابل این صرف حق استعفا، و مطالبی که آنتنی شده است، پاسخ به استعفا واتهاماتی ناشی از بکارگیری آزادی بیان، هم خود بخشی از آزادی بیان است. جای دلخوری شخصی و پرخاش وتوهین شخصی هم نیست. ردیه نویسی هم نیست. در ضمن این روزها دیدیم که- با یک اشاره"منتور"سایتدار و جلودار ایشان -  دوسه نفری به دفاع از استعفای ایشان به ردیه نویسی(اگرایشان بکار بردن این کلمه را همچنان دوست دارد) پرداختند!
2.ایشان رفته رفته، شروع کرده اند به اظهار افسوس وعرض معذرت از کسانیکه قبلاً علیه شان، وعلیه رفتارشان در نقض اساسنامه و تعهدات مبارزاتي و شورايي،  به هنگام استعفا یا اخراج، هم مصوبه های رسمی و قانونی را امضا کرده اند وهم اینکه تفاسیرو پاورقی نوشته اند وسخنرانیهای کشاف ایراد نموده اند.  اخیراً درمصاحبه يي، با یک کیچن تی وی، میگویند که؛ ایشان همیشه در جلسات شورا بی ترس و لرز حرفها و انتقاداتشان را گفته اند و اصلاً رودربایستی نداشته اند و حرفهایشان شنیده شده است. اما چند روز بعد، به یک گرین تی وی، میگویند که در باره مثلاً استعفا و امضاء فلان و فلان حکم اخراج یک یا دو و بیشتر عضو سابق، تحت فشار جو بودند و مجبور شدند! و البته معذرت هم پشتش می آید..... البته و صد البته که حق ایشان است که تمام این نزدیک به سی سال فعالیت و زندگی سیاسی خود در شورا را با نگاهی شاید پشیمان مندانه و انتقاد از خود به بازرسی و بررسی بنشینند. اما، دیگر درجستجوی شریک پشیمان!، هی به این مقاومت نهیب نزنند که؛ شماهم بیا از خودت انتقاد کن و پشیمان شو و عرض معذرت کن!
تا آنجا که عقل نگارنده برای قد کشیدن روی پنجه پا ایستاده است، در این کره خاکی، مردم به دلايل گوناگون استعفا ميدهند؛ برخي استعفا ميدهند براي اينكه شغل بالاتري پيدا كنند، برخي براي اينكه بيشتر فعالیت كنند، بعضی برای بازنشستگی زودرس و استراحت و فراغت و برخي نیز براي اينكه از گذشته شان نادمانه فاصله بگیرند، نوشته هاي آقاي قصيم در فیس بوک خودش، ورله شدن در یک دو سایت هم محفل و مصاحبه هاي مشار اليه در كيچن تي وي و گرين تي وي، نشان از قماش چهارم دارد.
باری ایشان- در این نزدیک سی سال- صدها و صدها بیانیه و گفتار رسمی و مصوبه ناظر برموضعگیری سیاسی و استراتژیک، و ایضا اخراج واخطار وهشدار و لزوم خط کشی در مقابل وزارت اطلاعات و توطئه های رژیم را امضا کرده اند و داد سخنها داده اند. اگرایشان کماکان قصد ادامه پشیمانی و زیر سؤال بردن و  معذرت خواهی دارند، آرزو میکنم که عمرشان بسیار بسیار مستدام باد! به نظر می آید طلبکاران، با یکی دوسه رسانه مینی کالیبرشان، حالا حالاها درست بردارنیستند. در کیچن تی وی دیدم که مصاحبه گر کیچن نشین- هی حرفهای ایشان، در باره زندگی گذشته را قطع میکند و میگوید از دیکتاتوری مجاهدین بگین! ویا یک سری سؤال را ردیف میکند که مضمونش این است که دیر استعفا داده يي و چرا حالا که نوبت خودت رسیده است اعتراض میکنی؟! که طفلک، آقای قصیم میگوید که، اینها صد سوال است ومن نمی رسم به همه پاسخ دهم انصاف داشته باشید!
3.  به ایشان میگوییم که ما، سوای کار و فعالیت شبانه روزی مان علیه رژیم ایران سوز،  فارغ از پوزش خواهی های شما، همیشه، هم آنها در سازمان پرافتخارمجاهدین خلق، و هم ما در درون شورای پرافتخار ملی مقاومت، هروقت لازم باشد، این کار را کرده و میکنیم. اختلاف نظر، برخورد، بحث وجدل، دلخوری ودعوا، هم تا بخواهی هم داشته و داریم. صفرصفر هم میکنیم وهمگی، بلااستثنا، از بحثها و جدلها وانتقادات یاد گرفته و میگیرم و به پیش میرویم. همانطورکه در زمانیکه در شورا بودید بیش از همه صحبت میکردید و بیش ازهمه به سؤالات و پاسخها وایرادات خود شما توجه و پاسخگویی میشد. از دستتان شاید در رفت و در آن  کیچن تی هم تأیید کردید. متن مصاحبه هم حی و حاضر است.
اما و اما، همه این تحلیل ها و بحثهای درونی- که طبق اساسنامه شورا و اساسنامه همه مقاومت های سازمانیافته دنیا محرمانه است و بوده و خواهد بود- آن را در این سنگرخونین، هیچگاه روی پیشخوان و در طبق و سایت گشتاپو درایران اینترلینک و دیدبان و اقوام دور ونزدیک آن نمیگذاریم. حالا شما هی داد بزن که یا ایهالناس چرا مثل من اینها اظهار ندامت و معذرت خواهی نمیکنند. به سرنامبارک حاج آقا گمنام قسم! که شما هرچه بیشتر از این داد وفریاد کنید ما اهل اینکار نیستیم! اما حالا  یکبار بیایید در نشستهای ایرانیهای مستقل در کنار هوادران بیشنیند تا ببیندید که چه سؤالات وایراداتی مطرح میکنند و ما چه جواب میدهیم. لازم هم نیست که،  بعد از نزدیک سی سال، برویم و در کوچه وخیابانها داد وهوار کنیم وبگوییم چون هرچی میگویم گوش نمیکنند، و اکثریت "همه با" من نشده و حرف مرا صد درصد تأیید نمیکنند، پس من رفتم؛ ولی اما و باری باری! همه تقصیر رهبری و پرزیدنت اینها است. شما، بعد از خلع سلاح شدن درباره ایرادات اولی ات- که چیزی تازه يي نبود- حالا یک بهانه انقلابی و رادیکال نما هم دست وپا کرده يي که مرتبط میدهی به  نهیب زدن های مسؤل شورا به سران رژیم( پاسخ این یکی ایراد شما در مطلب سوم به زودی خواهد آمد). باری هی بگویی که؛ من مجاهدین را دوست دارم اما رهبرانشان چنین و چنان هستند چون نمیاند تو کوچه و بازار" با من قدم بزنند و هرچه من میگویم طابق النعل بالنعل اجرا کنند، پس من رفتم، و پس ای سایت ها "از طریق دبیرخانه شورای ملی مقاومت"(!!) بگیریدم!  
این بازیها را همه مقاومتهای سازمانیافته، دیده و از آن زخمهای بسیار بر تن داشته و حافظه ها از آن به بایگانی تاریخ سپرده اند. الان که به دلیل پیچیده ترین شرایط کشور و منطقه و جهان، و در زیر بالاترین فشارهای ممکن تاریخ، که پری از و "هیرده ای" (اندکی) از آن بسیاری سازمان و دسته ها را نابود کرد، در سنگری طویل مدت هستیم؛ اما بعدها شرح تمام این دورانها را به مردم و تاریخ کشورمان تقدیم خواهیم کرد. ما هم مثل سایر مردم مبارز جهان- کتابها خواهیم نوشت و فیلمها خواهیم ساخت و هنرمندان ارزنده مقاومتان، اپراها و سمفونی ها خواهند نوشت. همان کاری که، هنوز که هنوز است، جنبشهای مقاومت های اروپا و غرب و جهان، بعد از پیروزی بر دشمن استعمارگر، تمامیت خواه و فاشیسم و نازیسم قهار جهانسوز کرده و میکنند.
تمامی اقدامات مهم و استراتژیک و کلیه نظرات سیاسی و تحلیل ها و برنامه ها و بیانیه پایان اجلاس ها و اساسنامه ما، برای دوران گذار به دموکراسی، هم حی وحاضر تدوین و منتشر شده است و صدها مصاحبه و توضیح و تحلیل و میزگرد و ارتباط مستقیم و جلسات حضوری پرسش و پاسخ در باره آنها ترتیب داده شده است. اما، از آنجا که ما درسنگر مبارزه و جنگ تمام عیاربا دشمن مخوف و ایران سوز و ایرانی کشی هستیم، بسیاری از تاکتیکها و بحثها و مسائل درونی، برای ایمنی در مقابل گشتاپوی تمام عیار و سربازان گمنام ولایت مطلقه- محرمانه می ماند وتا حصول پیروزی نهایی خواهد ماند. در تمام جنبشها و تشکیلات جدی و تعیین کننده مقاومت چنین بوده و هست وخواهد بود و حتی در تمام ارتشها و صحنه های جنگ و باز حتی در بسیاری مواقع در درون حکومتهای همین کشورهای دموکراتیک غربی. حفظ سلامت اسرار مبارزاتی و ملی، که ارتباط مستقیم با امنیت یک سازمان مقاومت یا یک کشور و ملت دارد- ازاهم امور جدی تشکیلاتی و کشورداری است. حالا  هی شما بیا و بگو آهای شورا و آهای سازمان! بیا همه چیز را به همه بگو و اسرار سنگر را رو کن. روش وتاکتیک شما برای استراتژی تان چیست؟ رهبرتان کجاست؟ چرا آفتابی نمی شود؟ چرا نمیاد توی کوچه و بازار با ما پالوده بخورد؟ به سرمبارک قسم که ما نیستیم وهرگز توی این بازی نمی رویم. پس بقول هندی ها، "مهربانی کرو"(لطفا)، نه چانه مربوطه را خسته کن و نه انگشت مربوط بر "كيبرد" حروف الفبای کامپیوتر و لپ تاپ را!
بعد ازاين مقدمات نکته اصلی من دربارة فراخوانی "مستقل" است که، این آقای مستعفی، در باره اشرف و لیبرتی داده اند. در این فراخوان، که روی یک سایت مربوطه دیدم- لب مطلب ایشان این است که باید، بعد از 2008، رهبری سازمان فکر چاره بود و فکر دیگری میکرد- بخوانید که  چون مبارزه سخت شده بود، به همین سادگی، مثل نوشیدن یک اسپرسو در کافه، بساطش را جمع ميكرد و ميزد به چاك!. آن هم بساطی که هیچ شباهتی به یک دوکان دونبش و یک شرکت از شرکتهای هالیبرد ديك چینی درعراق نداشت. این از آن کرامات وجبی است که جای درنگ و تفسیر دارد:
اين هم يكي از آن ندامت هاست كه قصيم ميخواهد قيمتش را از مقاومت بگيرد. براي مفهوم شدن موضوع بگذاريد بخشي از مقاله خود ايشان در نشريه مجاهد شماره 818 در مهر 1385 را تكرار كنم:
« طي سال اخير من بارها رزمندگان شهر اشرف را «سياوشان زنده و پيروز » نام داده‌ام چرا؟ اين بيان فقط براي تحسين و ستايش آنها، كه شايسته‌اند، يا صرفاً از سرمهري كه هميشه به آنها داشته‌ام نبوده، راستش اين تعبير در عين‌حال بازگفت برخي تداعي‌ معانيها در ذهنم بوده است. مدتهاست، وقتي به اشرف و پيشينه و حال رزمندگان آن‌جا مي‌انديشم، بي‌اختيار به ياد اسطوره‌هاي محبوب شاهنامه و به‌ويژه ياد داستان سياوش مي‌افتم. به‌خصوص شنيدن، خواندن و گفتگو از «شهر اشرف» مرا به ياد «سياوشگرد»(1) ـ شهري كه سياوش در غربت بنا كرد ـ مي‌اندازد. بارها شده به خاطر رزمندگان اشرف، شاهنامه‌(2) را باز كرده، داستان سياوش را بازخوانده‌ام، به رويدادها و جنبه‌هاي گوناگون اين افسانه كهن ايرانيان فكر كرده‌ام و با اما و اگر ذهني در روند اين فصل تاريخ حماسي ايران كهن، پايان ديگري از داستان سياوش را پيش چشم اميد و آرزو ديده‌ام: نه شهادت و «سوگ سياوش»، بلكه سياوش زنده و پيروز، كه در غربت مبشر صلح و سازندگي است، سپس به ميهن برمي‌گردد و ملت مشتاق و منتظر، هم‌چون خاندان پهلواني رستم‌دستان، به پيشوازش مي‌رود. «سياوش، اين شاهزاده افسانه‌يي ايران باستان، نمونه خوبي و پاكدامني و انسانيت، هم دلير است و هم نرمخو، هم جنگاور و هم خردمند، هم زيبا و هم پرهنر»‌(3). او محبوبترين شخصيت شاهنامه و به نوعي نماد وحدت ملي است. حالا كه بيانيه تاريخي 5‌ميليون و 200‌هزار تن مردم عراق، اشرف را، به بطن و ژرفاي اجتماعي آن «غربت نزديك» وصل كرده و دفتر دغدغه‌ها را طور ديگري ورق‌زده (4)، بگذاريد، «داستان سياوش و سياوشگِرد» را، مختصر و فشرده هم كه شده، به تعبير خودم برايتان تعريف كنم»...........
حالا چه شده است كه وقتي شرايط سخت شده است، اين اسطوره بايد بزند به چاك و جان در ببرد و همه پيوندها را فراموش كند... زدن به چاک هم یعنی تن به خواری دادن و یا به دامان خامنه ای برگشتن.
هر چند كه هر عضو و هوادار مقاومت در فكر رزم آوران آزادي در اشرف شب و روز ندارد، اما تا همين جا مقاومت و پايداري آنها در اين پنج سالي كه قصيم خواستار معذرت خواهي از آن است، بزرگترين خدمت را به ميهن و مردم اسير ما كرده است. آنها در زمانه يي كه خيانت و وا دادن و نامردمي سكه رايج بازار است، روح و فرهنگ مقاومت و شرافت و ایستادگی را، همانند قیامهای تاریخی و انقلابات  ملت بزرگ ایران، در جامعه ايران  بارور كرده اند.
از اين كه بگذريم نميدانم مقصود ايشان چيست؟ اگر مقصود اينست كه مجاهدين مي پذيرفتند كه به كشور ديگري منتقل شوند كه اين حرف تازه يي نيست. از همان سال 2003، مجاهدين بارها به مقامات آمريكايي گفته بودند؛ ما هيچ تعصبي به ماندن در عراق نداريم. اگر شما به مثابه صاحبخانه هاي جديد عراق نميخواهيد ما در عراق باشيم هواپيما بياوريد همه ما را به آمريكا ببريد. هزينه هواپيما را هم خودمان مي پردازيم. اين را در هر فرصتي گفته و تأكيد كرده اند. از سال 2008 به بعد هم صدها بار با طرحهاي مشخص و عملي اين را تكرار كرده اند.
اما اگر مقصود ايشان اينست كه آنها بايد دست از مبارزه و مجاهدين مي كشيدند تا كسي به آنها در خارج از عراق خانه و سرپناهي بدهد، كه هيهات!. اگر براي آقاي قصيم سياوشگرد و اميرخيزازاین پس لقلقه زبان و ابزاري براي لفاظي و گرم كردن منبر است، براي ما اعضاي مقاومت و به ويژه براي مجاهدين و اشرفيها عين شرافت و ميهن پرستي است و هيهات كه از آن كوتاه بياييم.
 ارتش آزادیبخشی که زهر آتش بس وتوقف جنگ ایرانسوز را، علیه شعار هیتلری- خمینی برای فتح منطقه و جهان-، در کام پلید خمینی ریخت، در عملیات مروارید، نه تنها یورش پاسداران خمینی برای دستگیری و بردن مجاهدین به ایران را به شکست کشاند، بلکه از برقراری شعبه حکومت ولایت فقیه درعراق یا لااقل در بصره، با حکم استخدامی مدیریت شعبه توسط آخوند حکیم، برای همیشه جلوگیری کرد. ایضاً، میلیونها مردم عراق را نسبت به نقشه ها و نفوذ سیل آسای خمینی و خامنه ای در کشورشان آگاه نمود ویک همبستگی دوملیتی و منطقه يي علیه بنيادگرایی و فاشیسم مذهبی خلفای  تهران- ایجاد نمود، حالا برود و فوراً چمدانهای خود را ببندد و آماده جیم فنگ شدن بشود. درهمینجا توضیح خواهم داد که چون بدون حفظ یگانگی مبارزاتی و تشکیلات سازمانی و آرمانی، و بدون تن دادن به ندامت و بریدگی( همانند تیفیان) به خفت، امکان رفتن به خارج نبود، بنابراین می بایستی تسلیم پروژه اسارت و بازگشت به ایران با اتوبوسهای پاسداران و گشتاپوی خامنه ای میشدند. تازه تق تیف( محل یارگیری رژیم و ایضاً یارگیری آن شارلاتان تواب) چنان در آمد که نپرس! اول درب آن مرکزکذایی را گل گرفتند وبعد آن بدبخت های بدنصیب را در بیابانها و شهرهای عراق آوارده کردند. تنها تعداد اندکی یارگیری و برای کمک به حاج آقا به خارج آمدند. عده يي به اشرف برگشتند. و از عده دیگری اثری در دست نیست. گفته شد که جمعی هم با قایقهای قاچاقچیان در مرز آبی ترکیه- یونان، غرق شدند. پس چی شد قول و قراراعزام به فرنگ به شرط بریدن از مجاهدین.
از اين هم كه بگذريم، این حرفها را اگر یک عضو تازه رسیده شورا میگفت، می گفتیم که در جریان روند امور، پس ازحمله بوش تکزاسی و اشغال عراق نبوده است. اما از کسی که در جریان اخبار و تحلیلهای ریز به ریز تحولات و فعالیتهای عظیم و حجیم جهانی و منطقه يي و به ویژه کارزار متخصصین این مقاومت درطول صدها ماه و هزاران روز در مقر سازمان ملل بوده است، با آن تحصن چند ساله که هنوز ادامه دارد، بسیار تعجب برانگیز است. انگاری که اهالی اشرف و مجاهدین گرین کارت عراق را برای بیزینس داشتند و بعد که بوش حمله کرد، می بایست همه به شرکتهای مربوطه خود در آمریکا و اروپا برمیگشتند!  بی درنگ و بدون تأثیرگذاری برروند و چاره سازی، چمدانها را بسته و با ایرفرانس و لوفتهانزا به سرکارشان بر میگشتند! مسافر مورد توجه ایشان سازمانی است که حاضر نيست سر سوزني از اصولش كوتاه بيايد و به همين خاطر یک قلم، 30 هزار تن از اعضا و هوادارانش را خميني درطول چند ماه قتل عام كرده است ، تازه این سازمان سرفراز و آخوند سوز، نزدیک به دو دهه هم درلیست آمریکا و اروپا بوده است. مقصد مورد سفارش ایشان هم غربی است، که  به دلیل هجوم میلیونها پناه جو، در سه دهة اخیر، وهجمه سالانه صدها  کشتی مملو از جوانان فراری از آسیا و آفریقا به سواحل جنوبی اش در اسپانیا وایتالیا، یونان و جزایر اقیانوسیه،  به حد اشباع رسیده است و بنا ندارد که گروه بزرگ دیگری را یکجا بپذیرد حتی تا آنجا که میتواند هیچ پناهنده دیگر را. خود آقای مستعفی الان میداند که یک قلم، حدود یک میلیون آواره سوری، روی دست ترکیه و اردن و کردستان عراق مانده است و غرب، به طور قطره يي، شاید یک هزارم آنها را در روندی طولانی مدت، پناه ندهد. این انصاف را هم ندارد که بگوید در دنیایی، که میلیونها پناهنده فراموش شده اند و هرروز در کوه ها، دشتها و بیابانها و دریاهای آسیا و آفریقا و اقیانوسیه کشته یا تلف میشوند- چگونه سازمان و شورای این مقاومت- و دقیقاً رهبر و پرزیدنت آن- با یک تلاش گسترده و کارزار به غایت پیچیده جهانی، پرونده سه هزارو دویست- سیصد رزمنده پنجه در پنجه درگیردر سونامی جنگ و توطئه و نقشه های شوم رژیم را اکنون به یک مسألة اصلی در جهان تبدیل کرده، و درست، بعد ازهمان سال  2008، برروی میزهای سازمان ملل وشورای امنیت و پارلمان اروپا و تمامی ارگانهای قانونگذاری و حقوقی و انسانی اجتماعی جهان، به یک پرونده  اصلی و غیرقابل فراموشی و بایگانی،  مبدل نموده است.
 من یکبار، به همراه معاون پارلمان اروپا، در مقر سازمان ملل در ژنو بودم. او برای دفاع  و برای نجات اشرف یکسره از بروکسل به ژنو آمده و با یک مدیرکل عملیات نجات در سازمان ملل ملاقات میکرد. بعد از ملاقات پیش من آمد و بعداً گزارش و نقل جالبی را به ما ارائه کرد.  درهمان اولین لحظات این ملاقات، این مقام رسمی سازمان ملل، به معاون پارلمان اروپا چنین میگوید: جناب آقای معاون پارلمان اروپا، در روی این میزهای اطاق من گزارشها و پرونده هايی انباشته شده که همگی حاکی از آوارگی، فرار، گرفتاری، بیکسی و هجوم هزاران هزار پناهنده بی نام ونشان دنیاست. اما شما و این سازمان و شورا، داستان این سه هزاز نفر را تبدیل به کیسی کرده اید که آوازه و سروصدای آن به مراتب بیشتر از کیس چند میلیون پناهنده درمانده درجهان است.این پرونده تمام وقت ما را گرفته است. هرروز و حتی هر ساعت، از زمین و زمان و یمین و یسار نامه و نظریه حقوقی و تقاضای ملاقات میرسد. بعد می پرسد؛ شما چرا این همه راه را آمده اید و به خاطراین گروه اندک - در مقایسه با میلیونها پناهنده بیکس و آواره- مهمترین ارگان یعنی پارلمان اروپا را رها کرده اید؟! که ايشان هم پاسخ ميدهد كه من به خاطر 3000 نفر نيامده ام، من به خاطر مقاومت يك ملت 80 ميليوني آمده ام، من خودم اشرف رفته ام و آنها را ديده ام، آنها يك الگو براي جهان امروز هستند، آنها رفرانس اخلاق و شرافت هستند، آنها اميد ايران و منطقه و جهان هستند. اینها نقل به مضمون از گزارشی است که بلافاصله به مرکز شورای مقاومت فرستادیم و قابل استناد می باشد.
القصه، این آقاي مستعفی، به عمد فراموش کرده است که از چند سال پیش، و درست بعد از همان سال دوهزار وهشت، خانم رجوی و اشرفیان و نماینده هاي رسمی شان هم در عراق و هم در خارج از عراق، چند پیشنهاد عینی روی میز سازمان ملل و اروپا و جهان گذاشتند: یا ما را تا تعیین تکلیفمان به آمریکا واروپا ببرید- یا به اردن یا به ترکیه و یا حتی به کردستان عراق. اسناد وبیانیه ها و گزارش ملاقاتها همگی موجود است. حالا هم، بعد از قتلهای موشکی در آن بنگالهای تنگ وفلزی، و فضایی که هشتاد برابر کمتر از شهر اشرف است، میگویند؛ اکنون که نمی توانید سریعاً ما را به خارج منتقل کنید، لااقل به اشرف که صدها برابرمجهزترو امن تر و با حفاظ تر است، بفرستید تا تکلیفمان در بوروکراسی سازمان ملل نهایی شود.
  مشکل دیگر این بود که برای پناهجو شدن و تحت پوشش کنوانسیون پناهندگی قرار گرفتن، و ایضاً از طرف کمیساریای پناهندگی مورد رسیدگی و باز اسکان  قرار گرفتن، می بایستی یک هفت خوان رستم طی میشد. اين هفت خوان فقط تكنيكي نبود بلكه سياسي هم بود. مجاهدين تأكيد داشتند كه به هيچوجه حاضر به كوتاه آمدن از عضويت در سازمانشان نيستند و كميساريا هم در اين زمينه تعلل ميكرد. حالا آن فریاد های "سیاوشگرد، سیاوشگرد" تان چی شد؟
نگارنده، درکنار تمامیت کادر روابط  بین الملل و امور حقوقی و سیاسی و رسانه يي شورای ملی مقاومت، به مدت یک دهه، و درست پس از اشغال عراق، به همراه هیأت دائمی  مقاومت در ژنو وبسیاری از پایتختهای اروپا، در نزد تمامی ارگانهای مربوطه سازمان ملل متحد؛ صلیب سرخ جهانی، پارلمان اروپا، عفو بین الملل ودهها پارلمان و مرجع بین المللی، هزاران روز و شب تلاش کردیم تا سرانجام کمیساریا- دوسال پیش- تحت فشارهای سیاسی و حقوقی و بحثهای کشاف و نفس دیگر- به اين حقيقت اذعان كرد كه عضويت در مجاهدين مانعي براي پناهنده شدن نيست ( اطلاعيه كميساريا 13سپتامبر2011)، و متعاقباً افراد خود را نیز در عراق و لیبرتی، که قرار بود یک مرکز موقت باشد، نه یک زندان و اردوگاه مرگ، برای انجام مصاحبه های روتین مستقر کرد. اما بین اینکه کمیساریا استاتوی پناهجویی بپذیرد با اینکه این افراد پناهجوی مصاحبه شده به خارج اعزام شوند، تفاوف راه، عبور از خوان اول به خوان هفتم است.  کاری که آقای کوبلر(مستر مارتین مسهل!) هم مرتباً در آن خرابکاری میکرد.
 بخشی دیگری از انرژی ما صرف قبول و احترام به پرنسیب "نان رفولمان"، یعنی عدم استرداد، به ایران تحت حاکمیت فاشیسم خمینیستی شد، که مستر مسهل سخت آن را، با هماهنگی با سفیرخامنه ای و نخست وزیرش در دولت عراق، به جد دنبال و عنقریب  صلیب سرخ جهانی را نیز برای تسهیل امر اعزام به ایران با خود همراه میکرد. اعزام که چه عرض کنم، بخوانید دپورتیشن میلونها یهودی و فعالان مقاومت ضد نازیستی، توسط هیتلر، به اردوگاه های مرگ.
مهمترو بسیار مهم ترازهمه این کاره، ما، در کنارهمه این شداید و رنجها و تلاشها، تازه باید  اول مقاومت و اشرفیها را از لیستهای تروریستی در می آوردیم، چون این مهمترین مانع و رادع حقوقی و قانونی بود. مگر میشد، کشوری که اینها را تروریست- به دستور خاتمی- خوانده است (رجوع شود به مصاحبه برادر جک استرا و بی بی آلبرایت در بی بی سی و لس آنجلس تایمز)، اینها را همزمان به عنوان مهمان گرامی و پناهنده بپذیرد.
 برای انجام این مهم، به جرات باید گفت، که یکی از پیچیده ترین و نفس گیرترین کارزارهای تاریخ جنبش مقاومتی در جهان غرب و سازمان ملل و ارگانهای حقوقی جهان را پیش بردیم. در تاریخ حقوق هم، چنین پیروزی در سطح جهانی از بی سابقه ترینهاست. این مبحث دارد بخشی از مطالعات حقوقی در دانشکده های حقوق میشود( به گواه، همراه با تحسین، یک پروفسورو مقام بالای حقوقی سازمان ملل که از دوستان نگارنده است). مبحثی که ما، با استفاده از اصل دوقرن بایگانی شده "ریت آو مانداموس" در آمریکا پیش بردیم، یک رویه قضایی نوین در تاریخ حقوق آمریکاست. این پروفسور دوست من- که هردوعضو انجمن بین المللی حقوقدانان بین الملل هستیم- در یکی از جلسات، که درسالنی در وزارت خارجه نروژ، تشکیل شد، به همین نکات اشاره کرد. او، درمقابل مقامات آن وزارت خانه و بسیاری پروفسور و حقوقدان، زبان به تحسین و تمجید گشود.
آری ما، با بسیج معتبرترین حقوقدانان ایرانی خودمان، و مشهورترین اساتید حقوق ملل و بین الملل و حقوق انساندوستانه، و هواداران بی بدیل این شورا و سازمان، و هزاران وکیل و حقوقدان در منطقه و دنیا، و بالاترین مقامات پارلمانی و سیاسی جهان، و حتی اعضایی از رهبری آمریکا، که پارالل و همطراز مقامات و رهبران کنونی در ایالت متحده آمریکا بوده و هستند، این سد سدید حقوقی – سیاسی- اپیزمنتی را برای همیشه نابود کردیم. متعاقب آن حکمی از سازمان ملل گرفتیم که توی دهن بخش دیگرهمین یو ان، یعنی یونامی، میزد. طبق دو حکم این مرجع سازمان ملل، يعني گروه كار بازداشتهاي خودسرانه ملل متحد، ليبرتي به عنوان يك زندان معرفي گردید. باشد تا بعدها این پرونده راهم در نزد عدالت قطره يي جهانی دنبال کنیم. همان قطره يي که مسعود رجوی عزیز و گرامی مان از آن همیشه یاد میکند. 
حالا این طرفه را بشنوید که این عضو مستعفی، با کمال تعجب، این روزها به ما خرده میگیرد که چرا تنها! به سراغ خارجی ها رفته ایم و ایران و ایرانی را مثلاً فراموش کردیم....! بقول لرها "جفتم ودار!"( عجب مصیبتی است!)؛ ما با بسیج هزاران هزار سیاستمدار، پارلمانتر و وکیل و حقوقدان و کشیش و مقام مذهبی و ملی و اجتماعی و هنری و دانشجو و زن ومرد در جهان و هزاران هزار ایرانی میهن دوست و آزادیخواه از همه اقشار و پیشه ها و ریشه ها، این دو کارزار بسیار تعیین کننده را پیش بردیم و موفق شدیم.  با کمال افتخار و قدردانی همینجا بگویم که در تمام این کارزار، هزاران ایرانی وطندوست و آزادیخواه و هوادار فداکار و مبارز، پشتیبان و پشت جبهه این کارزار بسیار خطیر بودند. خود آقای قصیم، قبل از استعفا و ندامت و پوزشها،  تمام روح و روانشان، مثل بقیه ما، سرشاراز تحسین و تمجید و شور و سرور برای این پیروزیهای تاریخی بود. اما اکنون، در جایی دیدم که این عضو مستعفی این پیروزیها را به سخره هم میگیرد. به نوشته 29 ژوئیه شان مراجعه کنید. گویا- زبانم لال "کارگردان" ایشان وآن کس ومحفلی که ایشان را سوار آن مینی بوس اپوزیسیون علیه اپوزیسیون کرد- انتظارات بیشتری از وی دارند. شاید  بیانات اولیه ایشان، در باره شورا و مقاومت را غیرکافی و مدره و مماشات گرانه تلقی کرده اند!. شما روند آن دلسوزیهای اولیه را بینید، و قسم حضرت عباس خوردن؛ که این استعفا تنها برای پیشبرد و صلاحدید بوده است، با بیاناتی که کم کم دارد غلظت اش در آن سوی دریای خون- وجهه يي پسندیده تر پیدا میکند. حالا چه بخواهیم و چه نخواهیم اینها آب در آسیاب تبلیغاتی گشتاپوی سلطان- ولی خامنه ای ریختن است وصد البته  توهين به سوابق سیاسی و فکری خود ایشان، هر آینه اگر در هویت مالک آسیاب کوچکترین شکی را بخواهد به ما القا کند. پیچیدن این اکت و تبلیغ سراسر ضد مقاومت سازمانیافته، و بریکارد و سنگرنشین، با جملاتی کلی و لفاظیهایی مانند؛«هدف و محتوای همبستگی ملی است»( پنجه را بازکرد و گفت وجب)، یا«....ادامه مبارزه تصحیح شده....»! فقط برای زرورق پیچی ساندویج قال گذاشتن و در رفتن و به  محفل اضداد مقاومت ودشمنان سیاوشگرد پیوستن است. حالا با چه تصوری و برای چه چیز بهتری و در کنار کدام مبارزه جدی تر و سخت کوش تری، یا اصولاً چه هدفی؟ که لابد، خودش باید بهتر بداند. ما درون را بنگریم و حال را  نی برون را بنگریم و قال را.
ایضاً ایشان میگوید که، باید، به جای این همه خارجی، میرفتیم به سراغ ایرانیها!. این را هم ایشان به بزرگترین و سازمانیافته ترین اپوزیسیون تاریخ ایران میگویند، با این همه حامی و هوادار ایرانی و خارجی و آن همه گردهمایی هزارهزاران ایرانی وخارجی – آن هم در زمانیکه  نود درصد ایرانیان- به هر دلیلی که به خودشان بستگی دارد- مرتب به ایران سفر میکنند. بوی مجاهد و شورایی دادن در هنگام ورود به ایران یعنی حکم دستگیری و شکنجه و حتی اعدام خود را در کیف دستی به داخل هواپیما  بردن. نمیدانم که این چه سری است که ما پایگاه مردمی نداریم، تمام شده ایم، متلاشی شده ایم، استراتژیمان شکست خورده است و... و....... ! ولی ولاکن؛  هرچی میخواهی بگو،  اپوزیسیون هم باش، و اما وای به حالت اگر در یک تظاهرات و گردهمایی شورا و سازمان شرکت کرده باشی. دراین صورت بلیت یک طرفه  و وصیت نامه یادت نرود!
 ایشان، در یک نوشته، گفته اند که چرا از شخصیتها و حتی "معلمین مدارس ایرانی" دعوت نمیکنیم. درحالیکه، همیشه و همه جا، این مقاومت، در چهارچوب طرح همبستگی ملی، با آن سه شرط: سرنگونی تمامیت رژیم، جدایی دین از دولت و تشکیل یک جمهوری براساس اعلامیه جهانی حقوق بشر، پذیرای همه بوده است.  تا کنون یک شخصیت، که به واقع دل در گرو این سه اصل دارد، نه به ما چیز بدی گفته و نه از ما گله يي کرده است. اگر تصمیم دارند که مستقیماً عضو مقاومت و جبهه همبستگی یا صد در صد فعال نشوند این یک تصمیم مبتنی برزندگی خودشان است، که من بارها از بسیاری از دلسوزان شنیده ام. اینها، چه بسا بارها به ما خسته نباشید یا خدا قوت هم گفته اند، و تحسین و تجلیل کرده اند. بسیاری از شخصیتها با ما رابطه خوب دارند. نمونه اش مراسم خاکسپاری بانو مرضیه و مراسم بعد از آن در مقر مقاومت وشورا در پاریس بود.نمونه اش برخوردهایی که در کوچه و خیابان، افراد با نمایندگان مقاومت میکنند. من چندي  پیش، در پاریس، به دو خانم ایرانی، درخیابانی برخوردم که اصلاً از ما نبودند. یکی شان مرا شناخت و به دیگری معرفی کرد. آنها گفتند که دستتان مریزاد همه میدانیم که دستگاه و تشکیلات شما بسیار جدی وفعال است، ما برنامه های سیما و مصاحبه های شما را می بینیم. ما آمده ایم به فرزندانمان سر بزنیم و برمیگردیم، خدا به شماها قوت و قدرت بیشتری بدهد. من چیزی نداشتم، جز قطره کوچکی اشک در چشم، که آن را نیز پنهان و از آنان دریغ داشتم. کم کم دارد دراین محافل، ودرغربت و سردرگمی و منفی بافی، تعریف "ایرانی کیست؟" هم گم وگور میشود. از این دست نمونه ها فراوان است. پارسال یک زن مسن، در یک قطار در اسلو، جلوی چشم دیگر مسافران، مرا، این بار به گریه تلخ و این بار مشهودی، انداخت. او با صدای بلند و اندوه و بغض گفت: فلانی من از ایران آماده ام. من سه فرزند آواره و پناهنده یکی درنروژ، دیگری در کانادا و سومی دراسترالیا ! دارم. تمام سال باید فرش و جاجم ببافتم تا بتوانم دوسه سال یکبار به دیدن آنها بروم. سه نفر در سه قاره به فاصله و پهنای کل کره زمین. نمونه دیگرش صدها پیام محرمانه است که از کانالهای فراوانی از داخل به مقاومت و به ما میرسد(برای من بیشتر از سرزمین اجدادیم لرستان سرفراز) و…و…و
 باری ما هنوز، " دروغ چرا ....."، یک بار ندیدیم که خود این عضو مستعفی، که اتفاقاً مقیم كشوري است كه پر جمعیت ترین جامعه ایرانی را دارد- یعنی آلمان  - وایضاً این همه سابقه بسیارطولانی زندگی در خارج کشور دارد- یک ”شخصیت” که هیچ، حتی یک نیم ”شخصیت” به ما معرفی کند حتی یک ایرانی مقیم آن کشور را،  تا اگر ما اکرام نکردیم و به او خوشامد نگفتیم، آنگاه، با خیال راحت و فراغ بال و قوت گلو، سرنای شکوه را بنوازد. آقای محمدرضا روحانی، چند بار مرا ومسئولین مقاومت را  به کسانی از این شخصیتها معرفی کرد و خود شاهد هستند که چه گذشت. آنها یک کلمه در شکایت و گله و عناد به ما چیزی نگفتند. خودش شاهد مراسم خاکسپاری بانوی هنر ایران در جوار مزار ونسان وانگوگ بود. بعضی از این شخصیتها- با معرفی خودش- به همراه ما با اتومبیل به گورستان اور آمدند.
این راهم بدانید که این آقای مستعفی تا کنون خودش حتی یک معلم ایرانی مقیم آلمان را به ما معرفی نکرد که ما قدم او را روی چشم بگذاریم. از کنار گود داد سخن دادن چه راحت و حق به جانب نماست. بقول شکسپیر؛ "گاهی فصاحت ( اینجا بخوانید ازپشت میز آشپزخانه ویا درکیچن تی وی دستور العمل مجازی صادر کردن)، معجزه میکند، چون گوشها از چشمها کم تجربه ترند"
باری با این روند  معذرت خواهی از شرکت در کارها و امضاها، و اکت و عملهای این زندگی سیاسی تقریباً سی ساله- درشورای ملی مقاومت- من نگران هستم که ایشان به زودی از سیاوش افسانه يي مان هم شخصا معذرت بخواهند و بگویند که؛ یا سیاوش! من "تحت تأثیر جو و فشار"تا همین چند ماه پیش اشرف را با اسطوره ها ی کهن ایران زمین ممزوج کرده و اشرف را "سیاوشگرد" خطاب میکردم و مقاومت و پایداری و جا نزدن اشرفیان را نماد جوهری آن اسطوره میدانستم.
پیش از آن هم، وقتی از اقبال و روابطه توده های زن و مرد و نخبگان و روشنفکران عراقی و رفت و آمدهای هزاران هزار شان به اشرف می شنیدند، و آن حمایتهای میلیونی، از این همبستگی نیروهای مترقی منطقه يي در مقابل بنیاد گرایی و ارتجاع به خود می بالیدند و میبالیدیم. و ایضاً از افشاگریهای مجاهدین به مردم عراق و منطقه در باره درجه نفوذ رژیم در آنجا. آن هم مجاهدی که خود مسلمان  شیعه، یعنی اسماً هم مذهب خمینی و حکیم و مالکی بود. آن بیانات آتشین و سخنرانیهای پر از اشک و آه را کی قراراست در گام بعدی خواهان پوزش شود؟ تبت لسانهم !.
 توجه داشته باشند که، در وانفسای توطئه های رژیم برای فروپاشی سازمان مجاهدین و اشرف، به همدستی مالکی، که "کویسلینگ " خامنه ای درعراق است (مقام نروژی که نخست وزیر هیتلر در نروژ شد)-، آن تواب شارلاتان و افسرلباس شخصی گشت و شناسایی اوین- بخوانید همان مشوق و منتوراستعفای آقای قصیم-، یعنی آن راننده مینی بوس -که با آن "مقاله"(که هرروز بیش از بیش با شهادتهای صدها تن از یاران زندان، نخ نماتر میشود)، تیر خلاص را به عضویت ایشان در شورا زد – خودش، به همراه بسیاری از آن جمع مینی بوس جاگیر- تلاشهای فراوانی در تشویق اشرفیان و"سیاوشگرد"ان به بریدن و گسستن و رفتن به تیف (بخوانید تسلیم به حاکمان توران) میکرد. به گواهی یکی از مسئولان سازمان صلیب سرخ جهانی در سوئد- او- یعنی آن مقاله نویس - مرتب هم به تیف"ی ها نهیب "پایداری" بعد از پیوستن به آن مرکز آمریکایی- آخوندی میزد وهم قول میداد که آنها را به اروپا بیاورد. وهم هنگامیکه، یکی از جوانان از تیف به سوئد آمده بود، فورا اورا وادار و تشویق به فاصله گرفتن و ناسزاگویی به سازمان مینمود. حتی مادران داغدیده پناهنده را نیزاز قلم نمی انداخت. آن مقام صلیب سرخ، در همه ملاقاتهایش، به من با تعجب میگفت که این شخص کیست و چرا چنین برنامه يي را به طورسیستماتیک اجرا میکند. اکنون نیز تمامی شاهدان و منابع "موثق" این شارلاتان نوظهور و مأمور گشت شناسایی و دستگیری مجاهدین در تهران - درتیره سازی چهره سازمان و رهبری آن- تعداد بسیار اندکی از چند نفری است که از"تیف" به خارج آمده ویا "آمده شده" اند.

صبر کنید طنز تاریخ ادامه دارد. این عضو مستعفی، به رهبرسازمان و مسؤل شورا نیز- با عاریت گرفتن از مقاله یک پناهنده دراروپا- که به ناگهان درس سکسولوژی به باریکاد و سنگر نشینان مقاومت میدهد، توصیه  میکند که: " آقای رجوی..... از بارگاه الهی به کوچه و بازارقدم رنجه فرمایید، با مردم در آمیزید. باور کنید شما خودتان را از بهترین لذتهای دنیا محروم کرده اید!....لذت و شوق با مردم بودن.......!"
در اینجا نمیگویند که با مردم در آمیزید یعنی چی. آیا، برای نجات یک ملت و مردم، به مدت پنج دهه، تمامی هستی و زندگی  خود را در رهبری یک مقاومت خونین و توفنده روی دست گرفتن، خود را از لذات دنیا محروم کردن و برای سراو رژیم فاشیستی بالاترین بها را گذاشتن(همانطور که برای سر ژنرال دوگل و ژان مولن رهبران سیاسی و نظامی مقاومت فرانسه، برای سر رهبران تمام جنبشهای مسلحانه و مقاومت سازمانیافته اروپا- مثل کریستان هوگه و ماکس مانوس نروژی و برای سرژنرال مارنهایم فنلاند-  گذاشتند)- آیا بهترین آمیزش و وصل انسانی و فلسفی و تاریخی با مردم نیست؟ من میروم "کنشگری" شبیه اوشان وایشان، در همین اروپای دوران جنگ جهانی پیدا کنم. تا اینجا که پیدا نکرده ام. منتظر پیدا کردن چنین شخصی در اروپای آن روز هستم، که او نیز، رهبران همه این مقاومتها را دعوت کرده باشد که دستجمعی از کانالهای زیرزمینی شهر ورشو و خانه های تیمی و مخفی گاههای داخل وخارج کشور، دراسلو، کپنهاک، هلسینکی، آمستردام، بروکسل، روم، میلان، آتن، لیسبون ومادرید، واز مخفی گاههای- با جان هزاران رزمنده مبارز حفاظت شده درکوه ها و دره ها- بیرون آمده، قدم زنان در خیابانها به میان مردم رفته! و فوراً از خود از"لذتهای دنیا" رفع محرومیت کنند. لعنت تاریخ بر خمینی باد! که از نکبت حرکت و ظهور بی برکت اش- شخص بنده، در این خارجه، چه چیزها که ندیده و نشنیدیم.

باری تاکنون هیچگاه، از این جماعت حاضری خور، نشنیدیم که بگویند که میدانند که در همین اروپا و غربی، که در آنها در نهایت آسایش و آزادی بیان زندگی میکنند، پیش از تشریف فرمایی شان به این کشورها به عنوان پناهنده سیاسی و اجتماعی ومقیم، میلیونها نفر از مقاومتهای سازمانیافته و ارتشهای آزادیبخش و هسته های زیر زمینی، جان ومال وخانواده و همسرو زناشویی و حتی فرزندان خود را رها کردند و به صفوف مقاومت پیوستند. تنها، برای ذکر یک مثل از هزاران هزار امثال و سابقه وسند تاریخی همین اروپا وغرب،  باید خاطر نشان کنم که مردم مبارز فنلاند در جنگهای بزرگ مقاومت شان، در سالهای 1940، داروندارو خانه وکاشانه و زندگی خصوصی و "لذت های دنیا" را رها کردند. آنان حتی، صدها صدها کودک خردسال خود را به کشور همسایه، یعنی سوئد، فرستادند تا بتوانند درجبهه های جنگ با دشمن متجاوز خونخوار و سرکوبگر – فارغ از کوچه و بازار تا پای جان بجنگند که چنین کردند. بابا! لااقل، به جای دادن درس سکسولوژی و دادن آدرس کوچه و بازار، کمی هم ببین که این ملتهای مهماندار و مهمان نواز، که شما را پذیرا شده اند، خود و مادر و پدران و اجدادشان برای ساختن این خانه چه کردند وچه خونها دادند تا این خانه آزاد و کوچه خیابانهایش آباد و شاد و امن امان شود و آب جاروب، تا شما  شصت هفتاد سال بعد، بیایید و از دموکراسی و آزادی بیان آن نوش جان کنید. ما که هیچ لااقل حرمت صاحبخانه را رعایت کنید.
 "وبولفه" ( به ابوالفضل لري)، اگرمن به پسر و دختر ماکس مانوس و همسر گونارسونسه بو- رهبران مقاومت مسلحانه نروژ بگویم- که یک بی بی وبلاگی- که در اروپای شما پناهنده شده  اند- اگر در سنگرهای لارویک یا در دره روکین-، آنجا که قرار بود مقاومت مسلحانه، مرکز آب سنگین در پروژه اتمی هیتلر را منفجر کنند که کردند -، به بابای شما میگفت که " بیا! ازغارهای کوه های تله مارک.... پایین بیا و به کوچه و بازار قدم رنجه کن و......از...لذت های دنیا بچش و غرغره کن....آنها  به او، که به همت خون آن همه قتل عام شده در ایران و اعدامی در اوین و کهریزک و دیزل آباد...- در خارجه پناهنده شده - چه  خواهند گفت و یک قلم چه لعنتی نثار و چه تفی دوقبضه حواله  خواهند نمود.  بابا، به همه اولیا و انبیا و قدیسین و مقدسات بشرمذهبی و غیرمذهبی قسم، که اگر این رهبران مقاومت و مبارزات تاریخی این ملتها از … پایین می آمدند و به کوچه و خیابان سرازیر شده و به دنبال لذتهای دنیا بودند- من و شما فکر نمیکنم که الان در اینجا بوديم. حتی در هند مبارز استقلال و آزادی هم نبودیم و اصولاً در یک هیچکدام از دموکراسیهای امروز. آهای مصاحبه گر کیچن تی وی دریو. اس. آ.!، به سرمبارک قسم که، اگر جورج واشنگتن- فرمانده ارتش آزادیبخش مردم آمریکا، پایین آمده و میرفت توی کوچه و بازار و دست از فرماندهی برمیداشت و سایر مبارزان سخت کوش آن زمان، اکنون شاید جنابعالی در مطبخی در آن دیار یک رسانه تصویری درست نکرده و حتی به آن دیار راه پیدا نکرده بودی!  در ضمن لازم به یاد آوری هم هست، که در هیچ ارتشی و اردوگاه و سنگری نظامی- تاکنون کسی درس سکسولوژی نداده که هیچ، بلکه سربازان و رزمندگان زن ومرد در آسایشگاه های کاملاً جدا استقرار دارند. بروید پادگانهای نیروهای جهان وسازمان ملل،هم درهنگام جنگ هم در هنگام مأموریت و آماده باش را، که اکنون در بسیاری از نقاط دنیا استقراردارند، مشاهده کنید.
ایضاً اگر، از بین این همه سایتهای رنگارنگ، سرزدن به اندک سایتهایی از خیل کمکهای مستقیم و غیرمستقیم گشتاپو- را وقت و حوصله  ندارید- این را هم بشنوید که یکی دیگر از سرنشینان مینی بوس آن شارلاتان، در سایت او، افشای سایتهای اتمی آخوندهای جنایت پیشه و ایران سوزتوسط مقاومت ایران را- خیانت خوانده است. باز شخص بنده، به فرزندان و نوه و نبیره آلبرت اینشتن آلمانی- که افشاگر اصلی برنامه اتمی هیتلرایضاً آلمانی بود - و به همه آن جوانان و دانشمندان جوان آلمانی که در افشای آن برنامه - که اگرموفق میشد چهره دنیا، امروز چهره دیگری بود- چه بگویم؟ بگویم که عده يي از برکت خون هزاران هزار مجاهد و فدایی و مبارز و ایرانی آزادیخواه، در این اروپای از چنگ هیتلر و موسیلنی و فرانکو آزاد شده، پناهنده شده و علیرغم هزاران هزار ایرانی، که در هرکجا که باشند آنی میهن را فراموش نکرده و برای آزادی ملت در زنجیرشان تلاش و مبارزه میکنند، اینان به اپوزیسيون ما و به دشمنان مقاومت سازمانیافته ایران تبدیل شده اند- یعنی دشمن دشمن رژیم- چه توضیحی بدهم. چگونه بگویم که اینان بمب اتمی ملاهای فاشیست و آدمکش را "حق مسلم ماست" میدانند.
آنان که خود در جهان غرب آزادشده زندگی میکنند، اما به ما ایراد میگیرند که چرا جنگ ضد میهنی خمینی برای "فتح قدس از راه کربلا" وپروژه دوزخی تشکیل حکومت اسلامی در عراق و مصرو اردن و همه جا را- توسط ارتش آزادیبخش ملی ایران و با فروریختن زهر آتش بس به حلقوم نامبارک خمینی به پایان بردیم. ما که  نگذاشتیم که پنچ سال دیگر- بعداز امضای طرح صلح بین مسؤل شورای ملی مقاومت و دولت وقت عراق- که هزاران شخصیت جهانی- که کتابش الان جلوی من است- آنرا حمایت وتحسین کردند-،این جنگ ایرانسوزادامه یابد. اجازه ندادیم که خمینی و خامنه ای و رفسنجانی و خاتمی ودیگران - که آقا زاده هاشان در خارجه درس خوانده یا در ایران غنی سازی مالی میکردند- چندین هزار جوان ایرانی و شهر و دیار ایران را به نابودی بیشتر بکشانند. ناگفته نماند که خود من، در بحثهای بسیار گسترده و متعددی که با سیاستمداران و روزنامه نگاران و روشنفکران و حتی مردم عادی و درو همسایه دارم- ، به اروپاییان این حقایق تلخ را بازگومیکنم. تا بدانند که بخش بسیار اندکی از این میلیونها پناهنده شریف ایرانی- با اسف – خواسته و  یا نخواسته (که مهم نیست این ظرف محتواست)، و مستقیم و یا غیر مستقیم ، به بوق تبلیغاتی گشتاپوی فاشیسم آخوندی تبدیل شده اند. میگویم ببینید که این نمک ایران و جهان نشناسان وحرام لقمه گان(بقول هندی ها حرام خوران) –، که خوشبختانه تعدادشان در همین نوع مینی بوس ها جا میگیرند- در مقابل هزاران هزار پناهنده وطندوست و آزادیخواه و مبارز و مقاوم و هشتاد میلیون ایرانی در بند فاشیسم مذهبی، چه میکنند.

 باری، در سومین سفر خانم مریم رجوی به نروژ، هنگامی که بخش کوچکی از این برچسب زنی ها و شیطان سازیها را – آن هم از زبان خبرنگار مهمترین روزنامه آن کشور شنید- ، زنده یاد گونار سونسه بو، قهرمان بزرگ جنگ مسلحانه با قوای اشغالگر هیتلر- و دارنده بالاترین نشان تاریخ این کشور- در پاسخ خبرنگار گفت: این حرفها برای من خیلی آشناست. گشتاپوی هیتلر و عده يي از عوامل خواسته یا ناخواسته کمک کننده اش، عینا ًهمین صفات زشت را به ما میدادند. ما هم آن روز برای اینها خائن و تروریست و دیکتاتور و شکنجه گر و چنین وچنان بودیم. آنان از کنار گودچه نسخه ها که نمی پیچیدند وسرزنشها که نمیکردند. حتی میگفتند خودشان گول خورده اند ولی رهبرانشان چنین وچنان هستند و باید ولشان کنند! بعد رویش را از روزنامه نگار به طرف خانم رجوی برگرداند و گفت " بلی! میفرمودید...."
آن خانم روزنامه نگار، فردای آن روز تصویر بزرگی از این ملاقات تاریخی را چاپ وفشرده يي از سخنان گونار بزرگ را نوشت. محل این ملاقات، موزة تاریخی مقاومت علیه فاشیسم و نازیسم بود. باشد که ملت ایران نیز در فردای آزادی ایران زمین، تجربیات تلخ و شیرین تاریخی مقاومت بی امان خود علیه حکومت جهل وستم آخوند خونریز وایران سوز را، با دیگر ملتهای جهان در میان بگذارد. به ویژه داستانهای تلخ این سنگ اندازان خود حق به جانب بین را، که در زمین سخت مبارزه، واز طولانی شدن نفس گیر مقاومت، خسته شدن و بریدن و بی عملی و وادادن و پيوستن يا دست كم همراهي با دشمن را، با زرورق لفاظی و صغری کبری چینی، نه تنها توجیه میکنند بلکه از همه طلبکارتر هم هستند. لرها میگویند: " فرمونی به و تملی، هزارنسیت بشنو" از تنبلی چیزی بخواه
تا هزار نصیحت بشنوی!
پرویزخزایی - هشتم اوت 2013، کافه گراند- اسلو

۱۳۹۲ تیر ۱۵, شنبه

موج جدید ریزگردها در راه است.کاهش بودجه و عدم وجود برنامه مدون


همشهری آنلاین: از اواخر هفته گذشته ریزگردها دوباره آسمان برخی از نقاط جنوب و غرب کشور و به‌ویژه استان‌های خوزستان و کرمانشاه را خاکستری کردند.
با ورود ریزگردها به خوزستان آلودگی هوای این استان به 10برابر حد مجاز رسید و فعالیت‌های مردم را با مشکل مواجه کرد. در قصرشیرین استان کرمانشاه نیز دید افقی به زیر 2هزار متر کاهش یافت. شعاع دید افقی در شرایط استاندارد 10هزار متر است. این در حالی است که سازمان هواشناسی کشور پیش‌بینی کرده تا روز یکشنبه باد و گرد و خاک البته با غلظت کمتر در این استان‌ها باقی بماند. در این میان عضو هیأت رئیسه فراکسیون محیط‌زیست مجلس نیز درخصوص موج جدید سرطان ناشی از ریزگردها هشدار داد. کمال‌الدین پیرموذن درباره کاهش میزان بودجه مقابله با گردوغبار در سال‌جاری، اظهار داشت: امسال 55میلیارد تومان به‌منظور مقابله با حل این بحران درنظر گرفته شد که البته این میزان نسبت به سال‌های گذشته کمتر است اما با توجه به اینکه موضوع ریزگردها به معضلی فراگیر در بسیاری از استان‌های کشور تبدیل شده و سلامت مردم را به خطر انداخته است، ‌متأسفانه برنامه مدونی از سوی سازمان‌های مسئول و مدیران مربوطه ارائه نشده است.